برکه من

Thursday, September 16, 2004

خوشبختی

گاهی با دونستن بدبختی ها و سختی های زندگی بقیه آدم می تونه خیلی خوب خوشبختی خودش رو لمس کنه. بعضی آدما خیلی راحت می تونن خودشون رو خوشبخت ببینن و برخی هم در عین خوشبختی به اندازه ذره ای توان و عرضه لمس خوشبختی رو ندارن. امروز با یک آدمی هم نشین بودم که سخت ترین مشکلات رو توی زندگیش داده و به نظر من تبدیل به یک ایوب واقعی شده. وقتی برام از مشکلات وحشتناکش گفت برای یک لحظه که خودم رو جاش گذاشتم احساس کردم که شاید صدبار بریده بودم و یا سراغ خودکشی می رفتم یا حداقل حداقل افسرده می شدم. آدمی که در 27-8 سال زندگی مشترکش، پس از دو ماه شروع از زندگیش مردش زنای هزره می آورده توی خونه و با هر آشغالی رابطه داشته. زنی که 25 سال نگذاشت بچه هاش بفهمند که چه هیولایی توی خونشون زندگی می کنه تا اینکه مردک خانواده اش رو ترک کرد و رفت با یه آشغال گشت و بچه هاش فهمیدن و بعد از 27-8 سال جدا شده. زنی که الان نیاز به آرامش و خانواده داره و الان... نمی دونم. واقعا خوشبختی چیزیه که بعضی ها بدجور ازش محرومند. و ما... غافل... پرت...
خدایا! ما رو بندگان سپاسگزار خودت قرار بده.