برکه من

Sunday, May 23, 2010

همین زندگی

یه وقتها لازمه های زندگی روزمره خیلی زیاد میشه، تنگ آور میشه، خسته کننده میشه، بهت فشار میاره. مجبور میشی آخر هفته رو دنبال کارهای عقب مونده ات باشی. دنبال عوض کردن لاستیک ماشین و برف پاک کن خراب. بعدش ماشینت خراب تر بشه و صدا بده و مجبور شی تا نصفه شب توی مکانیکی باشی بدون نتیجه. وسطش هم بری بیمارستان که ام آر آی ات رو بگیری و بری دنبال فیزیوتراپی پای پیچ خورده ات. وسط روز هم در حال رفت و آمد برای کارگرهایی که میان توی خونه که یه سری کارها رو انجام بدهند. کارهای روزمره زندگی که تو رو خسته می کنه و به تنگنا میرسونه. اما وقتی برمی گردی نگاه می کنی می بینی سر تا پاش جای شکر داره که توانش رو داری، انرژی اش رو داری، توانایی مالی برای هزینه کردنش رو داری، و می تونی تمام این کارها که نشانه زنده بودن و سلامتی تو هست رو انجام بدی.
زیبایی های زندگی خیلی وقتها بیشتر از این حرفها جلوی چشامون هست و نمی بینیم. جور دیگر باید دید ...