برکه من

Saturday, April 01, 2006

یا غیاث المستغیثین


ناآرامی، ناراحتی، عدم امنیت خاطر ووووو همه و همه چیزهایی هستند که در دل آرامش، شادی و سکون قرار گرفتند. بعد از قرنها که به لحظاتی از آرامش رسیده بودم، این رو یادم رفته بود که اینجا دنیاست – هرجایش که باشی! و همیشه همین بوده و همین هست. منتهی... لحظاتی فراموش کرده بودم که چنین است و برم اثبات شد که چنین نیست.... و به گونه ای اثبات شد ... اثبات شدنی! اف لک یا دنیاه
سختی ها نیز می گذرد. بگذرد این روزگار (نمی گویم تلخ تر از زهر، چون بسی ناسپاسی است)
تنها چیزی که توانست کمی من را آرام کند شاید فقط این بود که از شدت بیچارگی و بی پناهی همه را به خداوند عالم سپردم و قضاوت را به دست او دادم. او را بر جایگاه حق می بینم و از او مدد می طلبم.

ناراحت ناراحتیم نباش. نه به دبی مربوط است، نه به کارم، نه به هر چیزی که در این عالم به ذهنت برسد. من 4 هفته در خواب خرگوشی بودم و الان بیدار شده ام و شوکه. مهم نیست. واقعاً نباید مهم باشد، خداوندگار بهترین قضاوت کننده است...