داستان لوس هر سال من
آیا به نظر شما واحد شمارش می تونه فصل باشه؟ توی دبی هست. مدتی که توی دبی هستی رو بر اساس تعداد تابستون ها می شمری: این پنجمین تابستونیه که توی دبی هستم (یعنی 4 تا تابستون رو گذروندم و زنده موندم. این جمله رو هم یه طوری هم با افتخار میگی هم با شک. شک اینکه آیا این پنجمی رو زنده می مونم یا نه!)
هر سال فکر می کنی که امسال گرمتر از پارساله. به قول یکی می گفت من 26 ساله دبی ام و هر سال 15 جون که میشه میگم: فلانی، اما هیچ سالی به گرمای امسال نبوده!
پریشب داشتم یه فاصله کوتاه از ساختمون تا ماشین رو راه می رفتم. شب بود و خورشید روی مغز سرم نبود (درسته. حتی توی دبی هم شبها خورشید نیست!) اما بادی که توی صورتم می زد درست مثل وقتی بود که به فاصله 10 متری از یه آتش سوزی باشی و هرم گرما بخوره توی صورتت. برای همین یه شب که حرارت این آتش سوزی کمتر باشه، از روی انکار، یا دلخوشی یا مزاح میگی: چقدر امشب هوا بهتره!!!
اما هر چقدر هم که انکار کنی، وقتی دما به 47 درجه میرسه و تازه اول تابستونه، سعی می کنی واقعیت رو کم کم هضم کنی: تابستون شروع شده! بدجور هم شروع شده.