Job hunting ==> needing to be head hunted!
دیروز بیش از 12 ساعت سر کار بودم! سر کار کار پیدا کردن! It’s god damned full time job! یه کافه پیدا کردم که اگه توش چیزی بخورم می تونم از اینترنت وای-فای استفاده کنم. بنده هم از صبح اینجا ولو بودم. با پیش خدمتهاش وارد شدم و وقتی هم چراغها رو خاموش کردند اومدم بیرون. الان هم از صبح اومدم همین جا. یه قهوه و شیرینی حرومشون کردم که بشینم سر کارم. به شدت هم از بوی شیرینی و قهوه ای که اینجا می پیچه خفه می شم و هر یک ساعت یک بار باید برم بیرون تنفس. از طرفی اینقدر دیگه از صبح آهنگ شنیدم که همه اش رو حفظ شدم و مغزم دیگه داره سوت می کشه. می رم بیرون می شینم باطری لپ تاپم تموم میشه و کلی هم دود می خورم. می آم تو، از سرمای کولر و بوی شیرینی بیچاره می شم... خلاصه که مصیبتیه! البته کلاً سر و جان را نتوان گفت برای اینترنت مقداری هست. واقعاً بدون اینترنت هیچ کار نمیشه کرد. حتی نماز هم نمیشه خوند. می گی نه! بنده این یکی دو هفته به شدت در بی دانشی از ساعات اذان به سر می بردم و کلی مشکل ایجاد شد! به شدت درگیر کار پیدا کردن شدم. خداییش موقعیت خیلی زیاده. فقط باید ببینم چه جوری باید عمل کنم که بهترین شرایط رو واسه خودم ایجاد کنم.
دیگه اینکه خیلی برام کوفته که باید آخر هفته بیام ایران. خیلی کوفته. نمی تونی احساسم رو بفهمی. ولی با این شرایط ناراحت کننده ای که پیش اومده هیچ چیز تلخ تر از ایران اومدن برام نیست. حاضر بودم هر کاری بکنم که نیام و از شر ماجراهای ایران خلاص باشم و سرم به زندگیم و خودم باشه و به آرامش برسم. ولی انگاری نمیشه... نمیشه که نمیشه.