برکه من

Tuesday, January 31, 2006

مولا مددی


نمی دونم چرا اینقدر بدون آمادگی وارد محرم شدم. اینقدر که به خودم اجازه دادم به هر جایی پرواز کنم. صبح که داشتم لباس مشکی می پوشیدم، از دست خودم عصبانی بودم. خیلی هم عصبانی. چطور میشه با یه زیارت عاشورا خوندن و لباس مشکی پوشیدن حسینی شد؟ چطور ممکنه اینقدر مقطعی آدم تغییر ایجاد بکنه و آخرش آدم بشه. نمی دونم... یعنی می دونم. ممکن نیست!!
به اینکه فکر می کنم هفته دیگه عاشوراست چهار ستون تنم می لرزه. این وقت و این موقع اصلاً ظرفیتش رو ندارم. اصلاً...

یا حسین! از خودت مدد می خوام.