برکه من

Tuesday, April 04, 2006

2 b or not 2 b...


امروز 2 تا مصاحبه داشتم. خیلی تجربه جالبیه. کلی دیروز نشستم در مورد مصاحبه شدن و روشهاش و چگونه شرکت کردن درش و روبرو شدن با employer مطالعه کردم. خیلی باحال بود که منی که در 1.5 سال اخیر این طرف میز بودم و خودم مصاحبه کننده بودم، حالا اون طرف میز قرار می گیرم! هر دو مصاحبه جالب بود. یکیش یه شرکت هندی بود که کمابیش می شناختمشون و تقریباً هم به جایی نرسید و قرار شد بعداً یک قرار دیگه ای بذاریم (فکر کنم علت اصلیش هم حقوق درخواستی بود که فقط بهش اشاره کردم). این قرار رو از دو روز پیش گذاشته بودم. صبح هم یکی بهم زنگ زد و گفت که می خواد ببینتم. من هم که هیچ ایده ای نداشتم از n جایی که رزومه گذاشتم کدومشه رفتم. عرب بود با انگلیسی آمریکایی native! مصاحبه جالبی بود. آدم جالبی هم بود. سوالهاش هم خیلی باهوش بود. حالا تا چی بشه... خدا رو شکر هر دو تا مصاحبه ها آدمهای مذهبی بودند و دست ندادند. واقعاً این یک معضلیه!
بنده ای که همواره با کفش ورزشی راه می رم واسه اینکه قیافه رسمی برای مصاحبه داشته باشم مجبور بودم از صبح تا بعدازظهر با کفش پاشنه 7 سانتی راه برم! وقتی از توی ماشین کفش بسکتهام رو برداشتم احساس کردم هیچ چیز توی زندگی لذت بخش تر از درآوردن کفش پاشنه بلند و پوشیدن کفش ورزشی نیست! :دی

دیروز هم یه اتفاق جالب افتاد. این دو سه روزه که اینجا بودم یه آقای انگلیسی موبور هم بود که روز اول یکی دوبار خواست بره بیرون ازم خواست که مواظب وسایلش باشم. بعد فرداش که اومد سلام علیک کردیم از پشت میزش پرسید داری درس می خونی؟ (اینجا این دور و بر چند تا از این دانشگاههای در پیت هست که یه سره دانشجوهاش اینجا ولواند) گفتم نه دنبال کار می گردم. پرسید چه کاری؟ بنده هم که آخر networking و اینها زود رفتم کنارش نشستم و از کار و بارم گفتم. اون هم شرکتش رو معرفی کرد و از زندگیش گفت و یه جورهایی هم offer ای داد که خیلی برای من جالب نبود و من زیرسبیلی ردش کردم. ولی در اثر همین networking قرار شد امروز یکی از دوستهاش رو بهم معرفی کنه که برم پیشش... جالبه! دقیقاً یکی از چیزهایی که من دنبالش بودم اینجا این بود که یه عالم ارتباطات پیدا کنم تا بتونم سریع راه رشدم رو پیدا کنم. می بینم که اینجا چقدر این مسأله راحت تر و عادی تره. یعنی خود به خود یه کس رو که دوبار دیدی باهاش رابطه پیدا می کنی و سلام و علیک و بعد هم یه قهوه با هم می خورین و هر دو طرف هم دارند به این فکر می کنند که این آدم چطوری می تونه به من سود برسونه و طرف مقابل هم همین طور و هر دو هم به این موضوع واقف اند!! اگه بتونی باهاش کنار بیای می تونی خیلی موقعیت پیدا کنی.... پس علیک بالنتوورکینگ! ( اینجا اصرار دارند همه چیزهای انگلیسی رو حتماً با همون تلفظ به عربی بنویسن، به بنده هم منتقل شد)