کريسمس محرمي
یه مقداری دچار تناقض احساساتم. یعنی مثلاً فردا کریسمسه، بعد پس فردا تاسوعا و بعدش هم عاشوراست. محرم که بنده هیچ کار خاصی نکردم، مراسمی چیزی هم نرفتم. جو غالب اینجا هم که کریسمس بوده. بیاین با خودمون روراست باشیم. این نوع احساسات هم فقط به جو آدم بستگی داره. یعنی توی ایران جو محرم و ماه رمضون و غیره آدم رو می گیره و آدم حوصله شادی اصلاً نداره. اینجا الان جو غالب من شادیه و من حوصله غم ندارم! یعنی این جو رو هم آدم باید خودش ایجاد کنه. توش حرفی نیست. اما حالا من یا خیلی فعال نبودم بگردم مراسم پیدا کنم، یا بی توجه بودم نمی دونم. حسم هم این بود که اصلاً تحمل نداشته باشم برم مسجد ایرانی ها که یه سره نشسته اند پشت حکومت رو می خارونند، روضه شون رو گوش بدهم. یعنی احساس می کنم حالم به هم می خوره که اینهایی که مردم رو به گلوله بسته اند و حقشون رو خوردن حالا بیان واسه امام حسین گریه کنند و من هم همراهی شون کنم! بذارین گسترده تر بگم، من امسال حتی روضه و نوحه هم یکی دوباری با خودم گذاشتم و احساس کردم از خودم بدم اومد. احساس کردم مثل یه کله پوک عمل کردم که کاری که همه می کردند رو من هم می کنم، بدون ذره ای توجه به روح مسأله. یعنی من وقتی که ادعامه می دونم روح عاشورا مبارزه با ظلمه، چطوری می تونم همین طوری مثل همیشه با نوحه خوندن، نوحه ای که مال طرفداران ظلمه، دل خودم رو خوش کنم؟ نتیجتاً این که هیچ کاری نکردم. این هم توجیه نمیشه. بالاخره این همه شیعه توی دنیا. می تونم با اونها برم، اما همون که گفتم، فعال نبودم که چیزی پیدا کنم. خلاصه که انگاری بدم هم نمیاد فردا کریسمس رو هم جشن بگیرم تا بعد پس فردا فکر تاسوعا کنم! این هم شترگاوپلنگ من!
یکشنبه رو مرخصی گرفتم که حداقل چیزی شبیه عاشورا داشته باشم. ترسم از اینه که هیچ نوع خلاقیتی نداشته باشم و همون تاسوعا و عاشورای همیشگی و همون مراسم مسجد دولتی و همون برنامه همیشگی باشه. ماها این طوری حسینی ایم خلاصه اش.
الله اعلم.