دین و دینداری
در صحبت با خیلی ها بوده که بعد از ماجراهای اخیر ایران می گن که نسبت به خیلی اعتقاداتم (مذهبی منظورمه) شک کرده ام. وقتی می بینم که یک چنین آدمهای جانماز آبکشی این خطاها و گناهان سوپر کبیره ازشون سر زده، به از سر تا پالای دینی که اتفاقاً از کانال همین تیپ آدمها بهم رسیده شک می کنم. خود من هم همین طور. به خصوص اون اولها که احساس می کردم با بی دینی میشه از اینها ابراز برائت و دوری کرد و گفت که به خدا من مذهبی ام، اما از اینها بیزارم.
آدم باید ریشه اعتقاداتش به نظرم خیلی درست و صحیح رشد کرده باشه که بتونه موضوع رو از انجام دهنده اون جدا بکنه و جدا ببینه و دین رو از دین دار جدا بشناسه. منتها در مورد دین موضوع یه مقدار فرق می کنه. یعنی یه وقت می بینی یکی ادعا داره که راه و چاه رو می شناسه و به تو هم می تونه یاد بده، بعد آدم ببینه که برخلاف حرف خودش عمل کرده. مثل متخصص تغذیه ای که 150 کیلو باشه، به یه فرد چاق هم بگه که نباید لب به شیرینی بزنه، بعد جلوی فرد یه کیک گنده بخوره و بگه نه، این نوع کیک برای یکی مثل من خیلی خوبه و هیچ اثر منفی ای نداره.
فکر کنم ماها، شاید به خاطر نوع ساختار جامعه مون، شاید به خاطر تربیت مون، شاید هم به خاطر ماهیت دین مون که مجبوریم از کسی یاد بگیریمش و تقلید هم بکنیم (!) طوری بوده که واقعا ً دین از متدینین به دین جدا نشده اند. این وسط فقط شرع مطرح بوده و خود شارع هم که ... هیچ! دیگه اصلاً مطرح نیست. برای همین فکر کنم خیلی طبیعیه که ما (به خصوص ما که ادعای مذهبی بودن داریم و قسمت لاینفک مذهبی بودن گرفتن دین و نحوه دین داری از علمای دینه) به شدت باورهامون تکون داده بشه و یا خیلی چیزها رو زیر سوال ببریم و حتی بی خیال شیم. ولو که درست نباشه. ولو اینکه در درونمون عمیقاً بدونیم که دین محمد (ص) این نیست. برای همین من فکر می کنم ضربه ای که جمهوری اسلامی به اسلام زد اگر در این سی سال هم غیرقابل جبران نبود، دیگه این آخر، واقعاً اتمام حجت کرد و خط قرمز رو رد کرد. بزرگی به درست گفته بود که اگه این جمهوری اسلامی شکست بخوره دیگه تا قرنها اسم دین رو هم مردم نمی خواهند بشنوند. فکر می کنم کم باشند کسانی که قبول داشته باشند هنوز شکست نخورده ...
بعدالتحریر. من سر حرفم هستم. این نوشته سیاسی نیست و صرفاً یه تحلیل اجتماعی – دینی از قشر مذهبی ایرانه.