رمضون بی حال
حس ماه رمضون امسال من خیلی متفاوته. از این نظر که هیچ حسی ندارم جز گشنگی. با این تفاوت که امسال راستش برام هم مهم نیست. انگار یه جورهایی بی تفاوت شده ام. احساسم این شده که می شه خیلی وقتها اطاعت کرد و حس هم نداشت وهمون هم درست باشه. شاید هم وقتی دیده ام کسانی که اون همه حس دارند (!) چی از آب دراومده اند و چه ها که نکرده اند، ما با بی حسی مون خوشیم. یعنی انگار اصلاً ترجیح می دهم که حس نداشته باشم. شاید هم توجیهه! قرآن هم می خونم. بدون اصرار به حس داشتن. راستش انگار آرامشم بیشتره. نگران شبهای قدر هم نیستم!
اما به هر حال امسال من بیشتر درگیرم لوجستیکه ماه رمضونم. آشپزی می کنم خفن. چیزهایی که کلاً در 8 سال زندگی مشترک نپختم رو هم پختم. شیربرنج، حلوا، دلم برگ مو، کتلت، کوکو سیب زمینی، کشک بادمجان ... هر چی که بخوای. خلاصه با استفاده از تعطیل شدن زود بعدازظهرها حسابی آشپزخونه رو راه انداختم.