Again Networking
به هر حال یه روز پست نگذاشتن در حالیکه 9 ساعت پای اینترنت بودم خودش یه نوع نفس تازه کردنه دیگه؟ آقا اجازه! می شه الان دیگه بنویسم؟ :دی
***
یکی از چیزهایی که همیشه در خارج شدن از ایران خیلی برام اهمیت داشت و همیشه روش استدلال می کردم، خارج شدن از محیط بسته ایران (نه بسته به لحاظ مسایلی که اکثراً مردم در نظر دارند، بسته از جنبه دیدگاهها مختلف، فرهنگها و به نوعی ethnicهای مختلف) بود و تعامل با سایر ملل و امم و آشنا شدن با نگرش دیگران که همیشه معتقد بودم می تونه به آدم در راستای گسترده شدن دید کمک کنه. این کماکان داره برام اینجا پیش می آد. اگر یادتون باشه بار اولی که اومده بودم درباره networking و به قول خودمون آدم شناسی!! (البته نه در مفهوم شناخت گونه های مختلف آدمیزاد، بلکه به معنای برقرار لینک و ارتباطات) مختصراً گفته بودم و روز به روز هم برام مشخص تر میشه که برای کار پیدا کردن و کار خوب پیدا کردن، networking از اولیه ترین ابزاره.
به برکت این که هنوز توی خونه اینترنتی در کار نیست ( و البته اون در درسترس بودن اینترنت به صورت مجانی در کل Knowledge Village هم کشک بود) من هر روز می آم توی این کافی شاپ و خود به خود اجتماعی بودنم اجازه نمی ده که یه آدم رو دو بار ببینم و نرم پیشش بشینم و ببینم کیه و چیه و چی کارست!
پریروز نیازی نشد که اون آدم رو دو بار ببینم. در همون بار اول دیدن کاملاً دلم می خواست برم ببینم در چه حاله. یه آقای میانسال (شاید کمی مسن)... مفصل بود که چطور سر صحبت باز شد. اول دو تا پسر سوری پیشش نشستن و مشغول صحبت شدند. به من که چند دفعه نگاه کرد و من هم لبخند زدم دیگه نشد که بشه. با یه Mind if I join you؟ رفتم یه صندلی کنارش کشیدم و نشستم. نزدیک به 6 ساعت با هم صحبت کردیم. پسرها بعد از 1 ساعتی رفتند. من اول هدفم networking بود، ولی بحث کلاً بحث سیاسی بود. یه شخص بریتانیایی (مال ولز) بود که 27 سال بود توی کشورهای مختلف منطقه - از باکو و آذربایجان تا کویت و بحرین و ایران و مصر و n هزار تا جای دیگه- مشغول بوده. خیلی تجربیاتی که برام می گفت جالب بود. کلیت بحث در مورد اسرائیل و برنامه هایی که تا الان پیاده کرده بود. مسأله فلسطین رو خیلی خیلی قشنگ با اطلاعات تاریخی خیلی تمیز برام باز کرد. دائم هم تأکید داشت که من ضدیهود نیستم، فقط می خوام چشات رو باز کنی و هر چی از این میدیا می شنوی رو یه علامت سوال جلوش بگذاری. من بحث 11 سپتامبر و بن لادن رو وسط کشیدم. تازه شروع کرد به پته رو آب ریختن. از سال 2002 تا الان یه عالم تحقیق کرده بود در مورد واقعیات این حادثه که به همراه کلی نوشته و مقاله و فیلم و عکس، یک چیزهای واقعاً عجیبی رو سعی کرد بهم اثبات کنه. زنجیره ای که گوشه کنار خیلی ازش شنیده بودم، ولی هیچ وقت این طوری مدون و کنار هم برام اثبات نشده بود.
در مورد ایران هم کلی بحث شد. خیلی برام جالب بود که از دیدگاه کسی که خارج از ایرانه و با یک دید انتقادی به میدیای اینهاست، مسایل ایران رو بشونم. من به شدت بحثهایی که از طریق احمدی نژاد مبنی بر هولوکاست و غیره صورت می گیره رو مورد انتقاد قرار دادم. اون هم کلاً با یک دیدگاه دیگه برام طرح کرد که حرف احمدی نژاد در این زمینه کاملاً درسته، نتیجه و هدفی هم که داره دنبال می کنه درسته. منتهی فلان جا و فلان جای عملکردش اشتباهه...
صحبتها خیلی مفصل بود. خیلی... اصلاً نمی تونم بازش کنم. تا صبحش ذهنم مشغول بود. خیلی برام جالب بود.
در نهایت البته به اون هدف Networking ام هم نائل شدم. یکی از دوستهاش توی کانال mbc (یه شبکه غولیه) بود و شماره اش رو به من داد و من هم زنگ زدم باهاش قرار گذاشتم.
صحبتهایی که با این دوست جدید داشتم، اصلاً یک جورهایی نگاهم رو به دور و برم دست کاری کرد. هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم که حتی در خرید روزمره ام دارم به اسرائیل کمک می کنم!! شما فکرش رو می کردین؟ یه ذره روی هر جنس (غیرایرانی) که می خرین نگاهی بندازین و ببینین هیچ جاش - حتی خیلی کوچیک- براتون سوالی ایجاد نمی کنه؟ ... یه نکته مهمه مهم اینه که یه ذره بیشتر به دور و برمون با دقت و ریزبینی بیشتر نگاه کنیم و در برابر هر واقعه این سوال رو بذاریم که چه کسی داره ازش سود می بره؟ اون وقت شاید یه ذره بتونیم دنبال بکنیم که حقیقت (سیاه) به کجا داره ختم می شه.