برکه من

Wednesday, April 19, 2006

از کاپ جاوا تا پرایوت اکوییتی


یادمه اون موقع های دانشجویی که هنوز جوون بودیم و کلمه مون داغ بود، هر وقت عکس کاپ قهوه مربوط به جاوا رو می دیدم، داغ می کردم، جوش می آوردم، اصلاً احساس کمبود می کردم نسبت به اینکه چرا من با این دنیای جاوا آشنا نیستم. تا اینکه رامتین استادی اومد و ما رو جاواووند! و بعدش هم رفتم شرکتی کار کردم که همه در و دیوار جاوا بود و یه تجربه جاوای قوی هم پیدا کردم. خداییش هم کلی باهاش حال کردم. معمولاً تو بچه های نرم افزار دو جور طرز تفکر وجود داره، یا ملت Sun ای اند یا Microsoft ای. واسه همین دائم تو کار پوززنی هم اند که جاوا ال و بل داره و مثلاً سی شارپ نداره. من تو این عالم هم نبودم. همون موقع اش هم تعهدی به جاوا نداشتم و از یه چیزهای مزخرف جاوا مثل recycle bin و swing اش با اون سرعت مضحکش بیزار بودم و تعجب می کردم که چطور سان از مایکروسافت و اون UI قوی اش خجالت نمی کشه! از طرفی عشق #C و قدرتهای بی نظیرش هم بودم (به من می گن یه نرم افزاری فجیع بی تعلق و تعهد! :دی)
بماند. از کاپ قهوه جاوا شروع کردم و ویر جاوای خودم. چند وقت بعدش هم سر پنگوئن Linux بود که حسابی جوش آوردم و هر جا هر چیز در مورد لینکس بود می خوردم (به عبارتی!) و هر جا هم که پنگوئنش رو می دیدم حالی به حالی می شدم. یه دوره هم سر و کارم به لینکس افتاد و کار کردم، اما متأسفانه هیچ وقت در حد کشف ارزشهای والا و معنویش! نتونستم پیش برم!
خیلی وقت بود کماکان از این فضا دور شده بودم و داشتم به چیزهای متفاوتی که مثل کاپ جاوا و پنگوئن لینکس شده برام – که عمدتاً مسایل مربوط به اقتصاد هستند و نمونه هاش هم می تونم از Intellectual Property وPrivate Equity و ... اسم ببرم و دانش من در این زمینه که بدانم همی که نادانم است- غرق بودم که با خوندن این متن و دیدن پنگوئن لینکس... یه دفعه ای ورقی خوردم به گذشته نه چندان دور خودم که از کجا به کجا رسیده ام و در حال طی چه مسیر پرپیچ و خم – اما خداییش باحال- هستم! اصلاً ناراحت نیستم، اما نسبت به احساساتم حس نوستولژیک دارم...

گریزی نرم افزاری زدم به گذشته و اقتصادی به آینده... بدون شرح ما وقع.

بعدالتحریر. از اینها که بگذریم خداییش چقدر زور داره که هر روز که از در می آی بیرون، ساختمونهای گنده این غولها با لوگوهای گنده خوشگلشون جلوت باشه و از کنار تک تکشون که می گذری، آب دهنت رو قورت بدی و بگی: اللهم ارزقنا... بذار برگردم، عکس می اندازم ببینی که من بیچاره هر روز چه زجری باید بکشم!