برکه من

Sunday, July 23, 2006

تفاوتهای فردی



جالبه! یعنی خیلی بامزه است. بهم میگه من اصلاً با شخصیت تو مشکل دارم. خیلی جدی هستی، اصلاً فکر نمی کنم توانایی اینکه توی یک جمع خانم ها وارد بشی و بتونی باهاشون حرف مشترکی داشته باشی! بیشتر روحیاتت مردونه است و بحثهای در مورد کار و درس و بحثهای اینطوری برات جالبه. خب درسته، آدمها متفاوت اند. اما من یادم نمی آد من و تو هیچ وقت هیچ ارتباط دوستانه یا حرف دوستانه ای با هم داشته باشیم. تو شخصیتت خیلی مستقله. من که به شخصه ازت حساب می برم. من خودم این طوری نیستم. من (صداش رو بچه گونه می کنه) "این طوری ام". نمی دونم، شاید هم به خاطر اختلاف سنمون باشه. ولی نه! من دوستهای بزرگ تر از خودم دارم و اصلاً باهاشون این طوری نیستم.
من هم ناباورانه دارم همچنان به حرفهاش گوش می دم. یک ذره سعی می کنم حرفهاش رو تجزیه تحلیل کنم. من هیچ وقت از جمعشون خوشم نمی اومد و همیشه ازش پرهیز می کردم. هر وقت هم که توش قرار می گرفتم، نهایتاً اکراه داشتم. همواره حرفهای خاله زنکی قوم شوهر و از این تیپ حرفها. من همیشه افتخارم این بود که نمی شینم توی یه جمعی که پایه حرفهاش خاله زنکه. هر وقت هم که بودم و می شنیدم و می گفتم، بعدش پشیمون تر از پشیمون بودم. عمدتاً سعی می کردم در جمع ترکیب آقایون خانومها باشیم که این حرفها نباشه. معمولاً دوست نداشتند.
خیلی بامزه بود. هر اونچه که من عملاً جزو افتخاراتم بود، همه اش برای اون منزجر کننده و ناراحت کننده بود. این که من مستقلم و آیزون شوهرم نیستم، این که کار می کنم و جهت تفریحات سالم کار نمی کنم، با جدیت و علاقه و انگیزه، در حد یک مرد کار می کنم. اینکه حرفهای مشترکم، در مورد کار، درس، جامعه، بحثهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... است.
سعی کردم اول حرفهاش رو کامل بزنه تا بعد بدونم که از چه چیزهایی ناراحته. نهایتاً احساس کردم چون من اعتماد به نفس دارم و با اعتماد به نفس هم حرف می زنم و عمل می کنم، احساس خوبی نداره. براش توضیح دادم که من به هیچ وجه در قالب بایدها و نبایدهایی که از خارج برام تعریف شه قرار نمی گیرم. چارچوبم رو خودم می چینم. برخوردن و برنخوردن ها خیلی برام مهم نیست. وقتی یه سری خانوم نشستن جمع خاله زنک تشکیل داده اند و من دوست ندارم، هیچ دلیلی نمی بینم بشینم و می رم در جمع آقایونی که حرف مشترک بیشتری باهاشون دارم. نمی فهمم چرا اینکه اعتماد به نفس بلند شدن از جمع و خارج شدن از اون رو دارم، اذیتش می کنه. من به خاطر همین اعتماد به نفس تونستم خیلی گناهها رو نکنم و خیلی جاهای نامشروع رو هم ترک کنم!!
دو تا دنیای از زمین تا آسمون متفاوت بودیم که داشتم ازش می شنیدم چقدر این همه تفاوت از نظرش زننده است. سعی کردم توجیهش کنم که خیلی جمعهای خانوم ها هست که برای من جذابه. یه سری حرفهای مختص خانومها از جمله حرفهای مربوط به قیمت وخرید و حراج و آرایشگاه و مدل مو و لباس و مش و این چیزها برام جالب نیست. اما حرفهایی مثل روابط خانوادگی و زن و شوهر و مادر و پدر و عواطف و بچه و این چیزها خیلی هم برام جذابه. حرفهای مربوط به مسایل اجتماعی و تحلیلی و مذهبی و اعتقادی هم همین طور. خیلی حرفهای آقایون –مثل بحثهای زیادی کشدار سیاسی و اقتصادی – هم خیلی وقتها برام خسته کننده است. پس اینکه یک جمع خانومهای با یه سری ویژگی های خاص برام جالب نیست، به این معنی نیست که من نمی تونم وارد هیچ جمع زنونه ای بشم و باهاشون رابطه برقرار کنم. از طرفی، اینکه تو تا حالا شخصی مثل من ندیدی و با هیچ کس جز من تا الان مشکل نداشتی (!) لزوماً مشکل من نیست! می تونه مشکل از تفاوتهای فردی ما باشه....

خیلی بامزه بود. خیلی. هر چند که خیلی مختصر و کوتاه در حد 10 دقیقه چهار تا جمله رد وبدل شد. ولی دیدم که چقدر در ارتباط برقرار کردن مشکل داشته ایم!