برکه من

Wednesday, December 12, 2007

ذی الحجه




خبر داغ این روزهای امارات تعطیلی 5 روزه عید قربانه! دیروز که اعلام شد بخش خصوصی از سه شنبه و بخش دولتی کل هفته رو تعطیله، هر جا می رفتی و هر کی رو می دیدی ذوق مرگ تعطیلات بود.

کل تعطیلات امارات (بخش خصوصی) طبق قانون کار 10 روزه. روزهایی مثل روز اول سال میلادی و هجری، روز اتحاد امارات، روز معراج، عید فطر، قربان و ... که طولانی ترینش مال همین عیدهاست. امسال 6 روز از این 10 روز افتاده بود شنبه و دولت هم ذره ای انعطاف نشون نداد و خلاصه که ما که همه اش چشم به راه یه تعطیلی بودیم، با جایی نرسیدیم. خلاصه که همگی ذوق از سه شنبه تعطیلی رو دارند.
اینجا عملاً یک روز عرفه رو تعطیل اند و دو روز هم واسه عید. چون به دو روز آخر هفته چسبیده شده 5 روز. تمامی هتل های منطقه (حتی ترکیه) و پروازهای به هر کجا همگی پره. دم کریسمس هم که هست و already ملت همه دارند میرن، خلاصه که خر تو خریه. ما هم چون هفته بعدش داریم میریم سفر 10 روزه دیگه به فکر یه خرج جدید سفر نیستیم. (اگر هم بودیم هتلی نبود که جامون بده، اگر هم بود این روزها قیمت خون باباشون می گرفتند)

این از معنویات مربوط به ذی الحجه.
گذشته از اینها از دیروز یه قبضی در دلم احساس می کنم. احساس غبن می کنم. از پارسال برنامه ریخته بودم که امسال برم حج. تمام زمین و زمان رو هم به هم دوخته بودم و استدلال هام رو به هم چسبونده بودم که اگر یک سال باشه در عمرم که سال درستی باشه واسه حج، الانه. بچه ندارم، حج در ایام خنکیه، اتفاقاً کلی هم تعطیلات افتاده و مرخصی هم خیلی سخت نخواهد بود وووو...
چند تا مسأله پیش اومد. یکی اینکه عربستان خانوم تنها رو راه نمی ده. اگر می خواستم میشد، اما دردسر داشت. دلیل اصلیش این بود که نامردها خیلی وحشتناک گرون می گیرند. حداقل هزینه اش میشد 14-15 هزار درهم برای هر نفر. اگر حاج آقا هم حاضر میشد بیاد، به هر حال اونقدر هزینه اش بالا بود که دهنمون صاف میشد. هر چند که به نظر من ما الان مستطیع شدیم و باید بریم. اما خیلی ها می گن وقتی از خودت خونه ای چیزی نداری و یه پس انداز کوچیک داری، مستطیع نیستی. اگر حتی هم نباشم، فکر کنم ارزش داره قرض بگیرم برم.
دلیل آخر هم که شلم کرد دلتنگی برای خانواده بود که تصمیمم رو قطعی کردم که خانواده ام رو ببینم و دلتنگی ها کمتر بشه.
اما هیچ جوره دلم راضی نمیشه. دیشب یهویی یاد نماز و واعدنا افتادم و خدا رو شکر کردم که گذاشتم نمازم رو آخر وقت بخونم که یادم باشه این رو بخونم. می خواستم شروع کنم دهه رو روزه گرفتن. امروز رو گرفتم. از فردا ماجرا پیش اومد که باید از صبح برم ابوظبی. این ابوظبی رفتن های من هم دردسری شده واسه نماز روزه هام ها! اه! یکی تو رو خدا یک حکم درست و حسابی برای من دربیاره من دائم السفر محسوب شم.

راستش رو بخوای دلم گرفته. دلم می خواد می شد من هم مکه برم. دو سه نفر رو که دیدم رفتند، خیلی دلم سوخت. احساس کردم چقدر امسال توی ماه رمضون با امید اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام گفتم. فکر می کردم بهم نزدیکه.

از طرفی هم یاد اون کریستال فروشه توی کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو افتادم که تمام آرزو و رویا و هدف زندگیش رفتن به حج بود. اما حاضر نبود بره، چون اگه میرفت دیگه انگیزه دیگه ای برای زندگی نداشت. شاید رؤیاش بزرگتر باشه... اما نه! حیفه. بی انصافیه در مورد تمتع این حرف رو بزنم. دیدم آدمهایی که تمتع می رن چطوری جذب میشن. هر کی هم که هستند. چطوری شیفته و داغون میشن. چطوری سر از پا نمی شناسن. چطوری محو عظمت این تکلیف می شن....
دلم می سوزه. خدا خیلی وقته خیلی توفیقاتش رو گرفته یا اصلاً نداده. زیارت اینها که کلاً حذف شده. امام رضا هم که به این ور آبی ها اصلاً کاری نداره. کربلا هم که شده یه آرزو و رؤیای دست نیافتنی که هر از چند گاهی فقط داغش تازه میشه، یه مکه می موند که ... ظاهراً حالا حالاها کار داریم. الکی نیست همین طوری زرت خدا راهمون بده.
اما به هر حال... دلم می سوزه. دلم خیلی می سوزه....

به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی؟