سیزده به در در مسقط
ترسیدم سال 87 براتون خراب شه بخوام زیادی پست بذارم، از اول سال دیگه چیزی ننوشتم. اصلاً از روی تنبلی و بی حوصلگی و اینها نبوده ها! اشتباه نشه خدایی نکرده. از روی بی موضوعی هم واقعاً نبوده، چون موضوع زیاد داشتم. شاید هم یه علتش این بوده که می دونستم نوشته های بنده فارسیه و نصف ملت فارسی زبان عزیزمون در سفر و ددر و مهمونی و عیددیدنی به سر می برند و دیگه کی به فکر وبلاگ بیچاره منه! واسه همین وقتم رو تلف نکرده. حالا که خوش ها تون رو گذروندین و دوباره برگشتین سر کار کوفتی! می تونین وبلاگ من رو هم چک کنین. اون وقت تصور کنین که در تمام این مدت ددر شماها، بنده مشغول کار بودم. (چقدر من طفلکم! دلتون خوب برام سوخت؟) و اما دیروز سیزدهم رو رفتم عمان در کردم. البته تا آخر شب اصلاً خبر نداشتم سیزده به در بوده. دچار April's fool day و دروغش هم نشدم که حالیم شه. سفر کاملاً بیزنسی و از 6 صبح تا یازده شب. وقتی رسیدم خونه دلم می خواست پاهام رو از مچ قطع کنم و بذارم کنار اینقدر درد می کرد و خسته بود! بیزنس تریپ جزو گندترین قسمت های کاره.
مسقط واقعاً شهر قشنگی بود (در مقایسه با دبی) پر از کوه بود و گیاه و سبزه. هواش به گندیه همین جا بود. اما فضاش خیلی قشنگ بود. چون شهر در پستی و بلندی قرار داشت از خیلی جاهای شهر کل دریا پیدا بود. دریاش هم خیلی خیلی قشنگ تر از مال دبی بود. مثل اینجا گند نزدن راه به راه وسط دریا جزیره مصنوعی نخل و زمین و کذا درست کنند. آب صاف و پاک و ساده.
ساختمون بلندتر از سه طبقه پیدا نمی شد. همه خونه ها ویلایی یا دوبلکس بود. وقتی بهشون می گفتم ساختمون ما 17 طبقه است و خیلی کوتاهه، بهم می خندیدن.
فضا خیلی عربی بود. 90 درصد مردم محلی بودند و عمانی. به قول یک دوست آمریکاییم که مدتها توی دبی بود می گفت تا وقتی توی دبی بودم نفهمیدم که اومدم به Arabia. اما عمان کاملاً Arabia بود. و البته برای اونها عربیا اون حالت رمانتیک و وحشی و زیبا رو داره.
یه مسجد خیلی بزرگ وسط مسقط بود که من رفتم نمازم رو توش خوندم (البته در خانومها رو پیدا نکردم و کنار دیوار واستادم خوندم!) اما خیلی مسجد بزرگ و قشنگی بود. خیلی فضا زنده بود.
البته جو بیزنسی اونجا مثل 15-20 سال پیش دبی اه. جو تنبلی. کارها خیلی کنده. آدمها خیلی بی خیال اند. رقابتی در کار نیست. خلاصه همیشه یه trade off هست بین یه محیط پرشتاب و رشد کاری یا محیط آرام برای زندگی. هیچ وقت انگار در هیچ جای دنیا اینها با هم جمع نمیشه. اگه توی تهران زندگی کنی بیزنس هست و زندگی نیست، شمال و شیراز باشی زندگی هست و بیزنس نیست. همین طور لندن و نیویورک و توکیو و دبی و .... خلاصه که مجموع هر دو مثبت یافت می نشود جسته ایم ما!
حتماً برای سفر میرم مسقط. از همین یه ذره ای که توش بودم خیلی خوشم اومد. 5 ساعت با ماشینه. ساکنین امارات و عمان اصولاً خیلی به کشور هم سفر می کنند. به هر کی می گفتم من 2 ساله دبی ام و تاحالا مسقط نیومدم شاخ درمیاورد....
این بود انشای من در مورد طبیعت و سیزده به در و زندگی کاری...