(2) تکنولوژی و حریم خصوصی
اون موقعی که پست اول مربوط به این موضوع رو گذاشتم، فکر می کردم که ماکزیمم تا دو روز بعد تکمیلش می کنم، اما گرفتاریم زیاد بود و نشد. اگر هم الان که نصفه شب آخرهفته است و دوباره باید برم سر کار، ننویسم، معلوم نیست تا کی فرصت دست بده.
مختصری چند مثال آوردم که به چه شکل تکنولوژی باعث شده که حریم های خصوصی افراد تنگ تر بشه و آدمها، خواه آگاه یا خواه ناآگاه، از خودشون اثرات زیادی باقی بگذارند و خیلی ها رو در حریم هایی که برای یک نسل قبل تر، حریم شخصی محسوب می شد، وارد کنند.
اثرات اجتماعی و فرهنگی این واقعیت از زوایای مختلفی قابل بررسی هست و من هم قصد دارم تنها به یکی دو موردی که خودم تجربه کردم یا دیدم، اشاره کنم. دوست دارم جنبه هایی که به ذهنم نرسیده یا ندیدم رو هم بشنوم.
یک مسأله خیلی عمده ای که به نظر من در این گذار رخ می ده، فاصله ذهنی و فکری و اعتقادی ای هست که در بین نسل ها ایجاد میشه. برای نسل گذشته (به طور عموم و بدون درنظر گرفتن استثنائاتی که تونستند با این تغییرات catch up کنند)، نوع روابطی که در دنیای مجازی وجود داره، کاملاً غیرقابل درک، عجیب، بی دلیل، خطرناک و ریسکی، بی حریم و هزاران چیز دیگه است. به راحتی می تونی ببینی که یک فرد از نسل قبل با چشم های چهار تا شده نگاهت بکنه که چه دلیلی داره تو در وبلاگت در مورد اینکه دیروز رفتی توی یه بستنی فروشی نبش خونه ات، بستنی خوردی و لذت هم بردی، حرف بزنی! یا حتی با نگاه بدبینانه بشنوی که این طوری خیلی اشخاص می تونند با جمع کردن اطلاعات مربوط به تو، تو رو پیدا کنند و ال و بل کنند (انگار تک تک آدمهایی که توی کوچه و خیابون و بقالی تو رو می بینند و دقیقاً هم می دونند خونه تو کجاست و صبح کی از در بیرون می آی و شب هم کی برمی گردی، اون قابلیت رو ندارند! همچین که مربوط به این دنیای مجازی شد، افراد قابلیت آسیب زدنهای عجیب و غریب پیدا می کنند!!) به راحتی می تونی ببینی که یک شخص از نسل قبل ساعتها با تو بحث بکنه که چه دلیلی داره در اورکات بقیه بدونند دوستهای تو کی هستند یا اینکه عکس تو رو ببینند!!! (مسأله عکس که دیگه خیلی خیلی حساس و حیاتیه، یعنی واقعاً باید اگر بچه این نسل هستی، خیلی وقیح باشی که بذاری یه نسل قبلی – تفکر نسل قبلی یا آدم سن نسل قبلی – ببینه که عکسی از خودت، یه عکس عادی ای که همون طوری هم توی خیابون می ری و آدمها هم می بیننت، توی اورکات گذاشتی!)
در حالیکه تمامی اینها مربوط می شه به همون تفاوت حریم ها. حریم هایی که برای نسل قبلی حریم خصوصی محسوب میشد، می تونه بعضاً برای نسل فعلی، یه چیز خیلی عادی باشه (همون طور که برای یه نسل قبل تر، یه چیزهای دیگه ای همین حالت رو داشته)
و به این شکل، کم کم یه شکاف خیلی گشاد بین این دو نسل ایجاد میشه – کمااینکه کمی تا قسمتی شده! به شکلی که نسل فعلی هر چقدر تلاش به "توضیح" و از نظر نسل قبل "توجیه" افکار، اعتقادات، اندیشه ها، باورها و روابطش می کنه، نسل قبل اصلاً نمی تونه درک بکنه. یعنی در نهایت تمام استدلال ها آخرش می تونه این باشه که " اصلاً چه لزومی داره فلان و بهمان کنی؟" و این نشانه کامل تفاوت "لزوم" بین این دو نسله. "رابطه" توجیه لزوم نمی خواد. انسان با رابطه حیات داره، با رابطه و برای رابطه رشد می کنه، و به خاطر رابطه خیلی چیزها رو هم از دست می ده و خیلی ریسک ها هم می کنه. و الان زمانیه که نسل قبل نمی تونه این رو در قالب "رابطه" بفهمه. برای تفکر نسل قبل، توضیح دادن نحوه "ارتباط برقرار کردن" با خوانندگان ناشناس یک وبلاگ که روزانه به تو سر می زنند، چه کامنت بذارند چه نه، ولی با تو و نوشته های تو یک ارتباطی برقرار می کنند (و نه به شکلی که یک رسانه سنتی مثل روزنامه با خواننده هاش برقرار می کنه)، یا ارتباطی که تو با یک "وبلاگ" ( و نه لزوماً نویسنده اون!!) برقرار می کنی، کار بیهوده ایه، چون عموماً از درکش عاجزه. بیشترین چیزی که می بینه، "غیرلازم بودن"، "خطر"، "سوء استفاده"، "بی حریمی و بی پردگی" و از این قبیل برچسب هاست که ناشی از همون شکافه.
شکاف خطرناک دیگه ای که شاید به خاطر بحبوحه جنگ نسل قبل و نسل فعلی هنوز بروز نکرده (یا فرصت ابراز اندام پیدا نکرده) یا شاید هم بیشتر در حد پتانسیله، فاصله نسل فعلی با نسل آینده است. سرعت تغییر در حدی بالاست که اگر در یک رده ای به نسل قبل امکان داد که خودش رو به نسل فعلی برسونه، لزوماً در مورد نسل آینده چنین چیزی نخواهد بود. سرعت ایجاد شکاف بین نسل ها می تونه به شکل تصاعدی بالا بره.
در مورد شکاف بین نسل ها به همین حد اکتفا می کنم.
مسأله اساسی بعدی، میزان اطلاعات زیادیه که به طرق گفته شده، در اختیار دیگران قرار می گیره. دو نگاه می تونه به این جریان وجود داشته باشه: یکی اینکه این همه اطلاعات به سادگی می تونه مورد سوء استفاده قرار بگیره و شخص با بدبینی زیاد از دادن اطلاعات در جاهای مختلف خودداری کنه و از کردیت کارد هم استفاده نکنه و همواره چنین نگرانی ای داشته باشه که الان از اطلاعاتی که در اختیار بقیه قرار می ده، چه خطرهایی می تونه براش ایجاد بشه. راه دیگه که به نظر من راه غالب هست وخواهد بود و اجتناب ناپذیر هم هست، اینه که میزان احتمالی ریسک موجود رو بپذیره و خودش رو در روند قرار بده و در عوض هم از مزایا و بهینه تر شدن سرویس دهی ای که به خاطر در اختیار قرار گرفتن اطلاعاتش ایجاد شده بهره ببره.
در کل، اگر حتی این دید خودخواهانه رو هم نخواهیم بپذیریم، به نظر من بشر در برابر یک واقعیت به زانو در می آد و اون فرآیند اجتناب ناپذیر جهانی شدنه که به طور واضحی داره مرزها رو برمی داره. جهانی شدن فقط شامل ابعاد اقتصادی نیست. یکی از عمده ترین زمینه هاش فرهنگیه. به خاطر همین تکنولوژی و در نتیجه تغییر ارتباطات، فرهنگ ها به هم در حال نزدیک شدن و هم آمیزی هستند. میشه به جهانی شدن به نوعی به شکل یک سنت الهی نگاه کرد که اجتناب ناپذیره و ایستادگی در برابر این روند تاریخ، به معنیه نابودی ایستاست.
مختصر اینکه همیشه در برابر تغییرات، ایستادگی، بدبینی و مقاومت وجود داشته. اما مسیر اجتناب ناپذیر اجتماعی روند خودش رو طی کرده و نهایت همون چیزهایی که زمانی ضدارزش خونده میشده، ارزش شده! الان این سرعت بالا رفته. حریم ها تنگ تر شده و این لزوماً به معنی "بد" بودنش نیست، به معنی "متفاوت" بودنشه. این نگاه ماست که می تونه درک ما از تغییر رو در درونمون ایجاد بکنه، وگرنه تغییر به هر حال خواهد بود. اگر اون رو دریابیم و درش شریک باشیم، می تونیم استفاده کامل ازش ببریم و مانع از شکاف ها هم باشیم. اگر به خاطر سرعت بالایی که داره بخواهیم با تعصب برخورد کنیم و به صرف "متفاوت" بودن، خودمون رو از درکش محروم کنیم، باید تاوان اون رو که باعث شکاف، سرخوردگی و دوری ما از حقیقت اون تغییر میشه رو هم پس بدیم و اون تاوان کمی نخواهد بود...