برکه من

Thursday, February 08, 2007

ایام


روزهای خیلی شلوغ و پری رو گذروندم. ولی خدا رو شکر آخرین موفقیت های نهایی دیشب حاصل شد که بعد از چندین روز پرکار، خستگی از تنم دراومد.

به دلایل بالا و نیز به دلیل تنبلی و بی حسی، این هفته خرج رستورانمون زیاد شد. واقعاً به صرفه نیست آدم از گشنگی بره بیرون غذا بخوره! هر چند که هر بارش خیلی بهمون خوش گذشت.

سه روزه پشت سر هم هست که با وجود کار خیلی زیاد نیم ساعت ورزش کردم. خیلی عالی بود. شاید اگر ورزش نمی کردم این روزها خیلی خسته تر می بودم. وقتی ورزش می کنی که عرق از پیشونیت می چکه رو صورتت، احساس می کنی سلامتی داره در وجودت جاری میشه. کاشکی بشه روتینش کرد.

شب جمعه ای که از روزش برنامه ای براش نریختیم از دو حالت خارج نیست: 1) یا اینکه یه برنامه به اصطلاح pop-up (اگه کلمه فارسی با همین وزن می شناسین پیشنهاد بدین) که بی نهایت خوش می گذره ایجاد میشه 2) به شدت لوس و ننر و یخ میشه و حتی از شبهای عادی هم خنک تر میشه. جهت جهت دهی انرژی مثبت جهانی به امشب، موفقیت ها و اخبار خوبی که این روزها شنیدم رو به فال نیک می گیرم و فرض می کنم امشب یه شب حالت اولی خواهد بود، حتی بهتر!!

یه کسی مریض هستش و منتظر جواب آزمایشاتش هستند که خیلی مهمه که چیزیش نباشه. عمدتاً هم به خاطر فرزندش. خواهشاً هر کس که می تونه، امشب شب جمعه است 5 تا امّن یجیب بخونه و به هر کس هم که می تونه بگه و دعا کنه برای سلامتیش.
این روزها چند تا خبر خوب بهمون رسیده، یه صدقه گنده کنار گذاشتم. خدا خیلی الطاف بزرگی بهمون می کنه. می دونم خدا رحیم و رحمانه. کارهاش مثل ما آدمها بده بستونی نیست، ولی یه چیز ته دلم میگه که آخرش مرامت هم که شده باید یه چیزی بدی. و کی می دونه: شاید واقعاً هم چیزی می خواد! شاید آزمایشه. والله اعلم ...