برکه من

Saturday, March 31, 2007

Cafe



یک آخر هفته خوب، تمام هدف زندگی هفتگی من شده. این آخر هفته معرکه بود. آخر هفته ای که شبهاش رو تا 2:30 -3 بیدار باشم، اولین شرایط لازم (و نه کافی) واسه خوب بودن رو داشته.
نصفه شب زدن بیرون و توی باد خنک توی یه کافی شاپ نشستن و بستنی خوردن، لذت کم نظیری داره.

بعدالتحریر.من به این نتیجه رسیدم که من اینجا اصلاً خنثای خنثا نمی نوشتم و همواره با یک سری مخاطب خاص عملاً حرف می زدم. یعنی نصف بیشتر حرفهام واسه دوستهام بوده. چون از وقتی که وبلاگ گروهی خودمون رو که کاملاً خصوصیه و فقط خودمون توش حرف می زنیم رو راه انداختیم و اونجا هم پرانرژی داره جلو می ره، دیگه واسه حرف زدن اینجا خیلی انگیزه ندارم. پست کم می آرم! واسه همین هم از این موضوع ناراحتم. من یه طورهایی وبلاگم رو با هویت خودم identify می کنم. یعنی وبلاگ فراتر از یه جایی واسه حرف زدن با دوستهام به نظرم می رسیده. اما در عمل، دیدم که وقتی حرفهام رو با دوستهام می زنم، اون قسمتی از مغزم که دائم در حال کار کردن برای تنظیم پست در اینجاست، کند شده....

Posted by Picasa