برکه من

Tuesday, June 03, 2008

ب ی ت ف ا و ت ی

یه جورهایی از ماجراها و اخبار به کلی قطع شده ام. نه فقط اخبار ایران، کلاً اخبار به معنی خبر. دچار دگردیسی مزمن خوددرگیری هستم و به دیگردرگیری فکر نمی کنم! شاید به قول بعضی ها سرگرم مسایل زندگی شخصی خودم شده ام. احتمالاً مثل 99% دیگه ملت دنیا! نه اینکه قبلش نبودم ها. قبلاً حداقل یه طورهایی از دنیا خبردار می شدم. توی ایران که بودم کمتر یا به عبارتی کمتر از طریق مطالعه و بیشتر از طریق شنیدن ها و بحث های دائمی ملت – که دیگه باعث شد اینقدر از بحثهای سیاسی و اجتماعی و نظردهی ها و نظرشنیدن های مداوم خسته شدم که با اومدن دبی از نبودن در این بحثها خیلی خوشحال بودم. بعد در دبی بیشتر از طریق اخبار مثل بی بی سی و خوندن اکونومیست و امثالهم کماکان از دنیا خبردار می شدم. اما حالا دیگه انگار براش وقت ندارم، یا به عبارتی وقت ایجاد نمی کنم.
این فقط منحصر به اخبار و سیاست و اجتماع نیست، به دوستان و اطرافیان و حال و روز دور و بری هام هم هست. انگار یه طورهایی توی یه جزیره خودم زندگی می کنم که فقط خودم توش هستم وزندگیم و کارم و همه شب و روزم منحصر شده به همین حوزه مختصر.
نمی دونم بده یا خوبه. خیلی از آدمها هستند که تا یه همچین چیزی رو بخونند شروع می کنند آدم رو قضاوت کردن یا حتی ابراز هم می کنند که باید آدم از همه عالم خبر داشته باشه. احتمالاً من هم اگه این طور فکر می کنم چون در تمام عمرم دور و بری هام گفته اند خوبه که آدم از همه عالم و آدم باخبر باشه، من هم این طوری یاد گرفته ام. اما اگه بخوام خودم بهش فکر کنم لزوماً شاید خیلی هم بد نباشه. 2-3 هفته یه بار یه خبر کلی از دنیای اطرافت داشته باشی و سرت به کار زندگی خودت باشه.

اینها چیزهایی نبود که می خواستم درباره اش بگم. اما گفتم.
نکته مد نظر من این بود که دنیا چقدر احمقانه و مسخره شده. یه جورهایی انتخاب کرده ام که ازش خبر نداشته باشم و چشمهام رو ببندم. فیلم و سریالم رو ببینم، مشغول هیجان 24 باشم و بی خیال حماقت های احمدی نژاد. فرض کن مثل 70 ملیون ایرانی دیگه خبر داشته باشم و دائم هم در موردش حرف بزنم و ابراز هم کنم که خیلی ناراحتم. وقتی هم انتخابات بشه یا برم به همین آدم یا یکی شبیهش – با توجه به تنوع کاندیداها!- رأی بدهم یا اصلاً رأی دادن رو تحریم کنم. آیا هیچ کدوم اینها هیچ تأثیری اصلاً از من می پذیره که من بخوام نگرانش باشم یا کاری بکنم؟ رئیس جمهور آمریکا رو من انتخاب نمی کنم و احتمالاً خود مردمش هم انتخاب نمی کنند که یه جورهایی ره مدیایی که قوی تر باشه و خوراک مد نظرش رو به مردم بده انتخاب می کنند. طوفان های جنوب آسیا رو هم من کاریش نمی تونم بکنم و دولت میانمار که کمک جایی رو قبول نمی کنه هم چه من اخبارش رو بدونم چه ندونم کار خودش رو می کنم. تبت و چین هم همچنان با هم می جنگند و احتمالاً این وسط به هر حال المپیک با مشکلات کم برگزار میشه ...
دنیا به همین شکل مسخره اش می چرخه، چه من ازش خبر داشته باشم و غصه اش رو بخورم، چه نه، مشغول کار و زندگی خودم باشم.
یه ذره از چارچوبی که همیشه توی مخمون کردن خارج شیم، می بینیم که یه جورهایی همه اینها پشمه و کشک. ما هیچ کاره ایم....

بعدالتحریر. آیا اینها نشانه توهمه یا افسردگی یا خوشی زیادی؟