برکه من

Monday, November 22, 2004

تنفس

درگیرم ها! بد درگیرم! تو خود درگیری مزمن گیر کردم. حسابی اعصابم شکری شده. شبها نمی تونم بخوابم. روزها نمی تونم بیدار باشم! ---> در این مورد می گن: به شتره می گن چرا ...(urine) ات پسه؟ می گه چی چی ام مث همه کسه!

ببخشید. من اصولا سعی می کنم حداقل در اینجا مودب باشم. ولی این بد مصداق داشت. چی چی ام مثل آدمیزاد بوده که این یکیش باشه! دیشب هر کار کردم خوابم نمی برد. ذهنم بد درگیر بود. یه دفعه احساس کردم فشار خیلی زیادی داره بهم می آد. یهویی ترسیدم! این همه جوون هایی که الکی سکته می کنن می میرن. خلاصه جهود خون دید! ترسیدم نکنه یهویی سر این چیزای مسخره و بیهوده زندگی سکته کنم بیفتم بمیرم! خلاصه خودم رو زدم تریپ بی خیالی. بالاخره لالا کردم. صبح که پا شدم انتظار داشتم مثل همیشه خواب تمام زخمهام رو heal کرده باشه. هه! نحس تر هم شده بودم. فردا شب می خوام برم برای کنفرانس سیستم های هوشمند کرمان. مقاله ای که قراره ارایه بدم رو حتی یه بار هم نخوندم. چه برسه به Power point آماده کردن و غیره. خیلی خوشحالم. خیلی خیلی ها... نه به خاطر کنفرانس. کنفرانس رو که فکر نکنم برم. فقط برم مقاله خودم رو ارایه بدم. به خاطر اینکه دارم فرار می کنم. دارم تنهایی می رم. دلم می خواد یه چند روز به حال خودم باشم. کسی هم به کارم کاری نداشته باشه. نمی خواستم موبایل رو هم ببرم که دیگه آسوده و با فراغ بال یک لحظه هم به تهران فکر نکنم. منتهی مامانم امشب زنگ زده و کلیه توصیه حرومم کرده که موبایل ببر من گیرت بیارم! دیگه... دل مامانم از من خونه. خون ترش نکنم.

... یه تصمیماتی در مورد وبلاگم گرفته ام. می خوام دیگه یه ذره رو بیام. حالت transient ام تقریبا bypass شده. تا الان یا باید این وبلاگ می مرد یا اینکه تصمیم می گرفت زنده بمونه. ظاهرا تصمیم گرفته زنده بمونه. اون هم به خاطر اینکه من کلا سبکم اینجا عوض شده و ... به عبارتی: کمی حرف دهنم رو بیشتر می فهمم!!! و یه خورده هم محافظه کار شده ام. واسه همین شروع کردم تو کامنتهام آدرس هم نوشتن. کی به کیه؟ تاریکیه!

.... امیدوارم!