برکه من

Saturday, March 12, 2005

نوروز


دلم بال بال می زنه واسه عید. واسه نوروز. واسه سال تحویل. واسه ... بارونهاش که already شروع شده و کلی هم باهاش حال می کنم. دلم یک فراغت بالی می خواد که نگو. پاشم برم وسط کوه وکمر و طبیعت. نه به درس فکر کنم. نه به کار فکر کنم. نه به هیچی. چقدر امسال ذوق عید رو دارم. خیلی با مزه است. مثل آدم بزرگها و مثل اونایی که همیشه موضوع خونه تکونی رو جدی می گیرن(!) امسال من هم طبق برنامه خونه تکونی دارم. البته برنامه ریزی رو واسه کارگرها کردم! دیروز دیوار، آخر هفته هم پرده و پنجره و توری. کشوها و کمد. تازه کارهایی عقب مونده خونه هم باید انجام بشه. چکه شیرها و مهتابی و ... وای! خیلی هیجان داره...

دیروز کیف دنیا رو کردم. ظهرش که یه رستوران extremely شیک و های کلاس مهمون بودیم. یه sea food مشت خوردم. از اونایی که هر جایی با این کیفیت پیدا نمیشه. بعدش هم 2 ساعتی حرفهای علمی جالبی سر میز نهار زده شد. کلی خدا رو شکر کردم اطرافیانم باعث می شوند که در چنین جمعهای فرهیخته ای قرار بگیرم جای اینکه یه سر حرف قیمت دلار و ارز و چک و سفته و خرید و لباس و این چرت و پرتها رو بشنوم، حرف حسابی می شنوم.
بعد هم شب با حاج آقا زدیم بیرون. بستنی و پارک و قدم زدن زیر بارون و بعد هم سینما تا نصف شب و .... (خلاصه که جا داره مرمرم و اون یکی ام آی تیه اینا رو بخونن و بمیرن که ما تو مملکت خودمون(!) کلی حال می کنیم شماها اونجا نمی کنین ß در چنین موقعیت جا داره بگن: زر اومدی قرمه سبزی!! برین بابا یه سره ناله از غربت می کنین. برین حالشو بکنین. بخصوص اون مسوول غرغرو. خفم کردی!)
خلاصه که ما فعلاً کیفمون کیفوره!

بعدالتحریر.فاما بنعمة ربک فحدث .... غرض این بودها!