برکه من

Friday, April 08, 2005

حموم


تو حموم بودم و از آب گرم داشتم لذت می بردم. نیشم به یه خاطره خیلی مسخره و بانمک کوچیکیم تا هیپوفیزم باز شد. بچه که بودیم خودمون نمی فهمیدیم که کی باید بریم حموم. یه موقع می شد که مامانم بهمون می گفتم برو حموم. بعد ما هم می رفتیم یه ساعت انتخاب می کردیم که چی بپوشیم. بعد با لباسها می اومدیم پیش مامانم و می پرسیدیم: مامان! چند دست خودم رو بشورم؟ (حالا کی گفته بود که واحد شستشو دسته!! خدا می دونه) مامانم هم یه نگاهی به کله مون می کرد و مثلاً می گفتم دو دست یا مثلاً سه دست!!! جالبه که تا مدتها اصلا هیچ ایده ای نداشتم که مامانم از کجا تشخیص می ده من باید چقدر خودم رو بشورم!!