برکه من

Sunday, March 27, 2005

ددر


آخیش! این هم پروژه عید! انگاری همه چی یه پروژه است که باید به اتمام برسونیش! حاج آقا همیشه میگه تو چرا واسه تفریح کردنت هم اینقدر جوش می زنی ها!
رفتم اصفهان به چندین و چند علت. یکیش اینکه دیگه فحش نخورم. مردم از بس حرف اصفهان شد و هر کی شنید تا حالا نرفتم، دهنش رو باز کرد و آنچه که شایسته ... (اهم) هم نبود رو بار بنده کرد. همچی رو انجام وظیفه می رفتم همه جا رو می دیدم که نکنه خدای ناکرده یه جاش باقی بمونه و دوباره فردا یکی بیاد و بگه: خاک بر سرت! تو آدمی؟ اصفهان رفتی و فلان جا رو ندیدی؟
یه دلیل دیگه اش هم این بود که برو بچس همه جمع بودن و مام که مثل همیشه کشته مرام جمع و خراب دوستان و یاران و از این حرفا. وقتی تو دنیای به این گندگی تونستی چار نفر دور خودت داشته باشی که باهاشون حال کنی و کیفور باشی و بی غم دنیا و آدمهاش، با صفا و بی شیله پیله باهاشون باشی، باید اون جمع رو دو دستی بچسبی که از دستت لیز نخوره. آخه حیفه... (بماند که چه جوری چسبیدنش خودش یه پروژه جداگانه است که همه رو بتونی داشته باشی و در عین حال استقلالت رو هم حفظ کنی)
دلایل دیگه هم داشت که نمی گم ریا نشه (!)
خلاصه که سفر مشتی بود. منتها خیلی کوتاه بود. همیشه خوشی ها زود می گذره. از صبح هم که دوباره مثل بز نشستم سر درس و کارهای شرکت و الی آخر. این عیدی که اینقدر واسش هول زدیم همین بود! البته قصد دارم خوشی هام منقطع نشه و 5 بعد از ظهر به بعدها رو تا حد ممکن حال و صفا کنم.
ایشالله به شماها هم خوش حسابی گذشته باشه. خوبه بروبچس اون ور آب هم تو هفته عید پاک اند و فکر کنم یه ذره تعطیلی بهشون خورده باشه تو خوشی ها بتونن هم درد ما بشن!

بعدالتحریر. اگه فیلم Good Will Haunting دستتون افتاد بی برو برگشت ببینین. معرکه است و حسابی تاثیرگذار. ما که لااقل کلی حال کردیم.