برکه من

Sunday, April 17, 2005

جبار


هیچ می دونستی نام "جبار" برای خدا یعنی چی؟
جالبه همیشه اونچه شنیده بودم و احساس می کردم این بود که ستمگر!!! (العیاذبالله) و اونچه هم که توجیه می کردن می گفتن خدا به ستمگران به ازای ستم خودشون انتقام می گیره!!
نه!!
جبار یعنی جبران کننده، یعنی اینکه جای تو اشتباهاتت رو جبران کنه . تو دعا هست که خدا بهترین جبران کننده است. بهترینش. یعنی تو اگه غلطی کردی و دلت سیاه شد، خدا می تونه درستش کنه. خدا صاف و صوفش می کنه.
چه باحال...

****

پریشب یه خواب باحال دیدم. خواب امام رضا رو دیدم. خوابم اصلاً روحانی نبود. خیلی هم امام رضا خودمونی و عادی بود. بهش می گم آقا! من قلب سلیم می خوام. می خوام قلبم تسلیم باشه. (فکر کنم در اثر بحث شدیدی بود که همون روز با ملتی در مورد احکام اسلام و اشتباه بودنشون در مورد تعدد زوجات و صیغه کرده بودم و آخرش بهم گفتن یه ذره هم تعبدی نگاه کن و دهنتو چفت کن!) امام رضا با خنده دستش رو گذاشت رو قلبم و گفت باشه. این هم قلب سلیم. امام مال همین کاره دیگه! من هم حسابی ذوق مرگ شده بودم که آخ جون! من دیگه تسلیمم، دیگه مسلمم و اینها. بعد امام رضا گفت من اون چیزی رو به تو می دم که نیاز داشته باشی. به قلبت نگاه می کنم ببینم گیر کار "تو" کجاست. اونو درست می کنم. بعد همون موقع دیدم که امام زمان هم با یکی دیگه داره کنارمون راه می ره. من یه دفعه یه جوری شدم. با خودم داشتم می گفتم که دیدی الکی می گن. می گن همه چیز رو برو از امام زمانه خودت بخواه. من این همه اینو از امام زمان خواستم محلم نذاشت. یه دفعه دیدم امام زمان خیلی شاکی برگشت به سمتم و چشم غره ای رفت و معترض بهم نگاه کرد. یعنی که مگه تو خواستی و من ندادم. خلاصه منم سوسک شدم و رفتم پشت امام رضا قایم شدم.

خلاصه که خیلی خواب باحالی بود. قصد داشتم آخر این هفته رو برم مشهد. اوکی اش رو هم گرفته بودم ها. همچین که صبح اومدم کامفرمش بکنم یه دفعه ریجکشن خورد تو صورتم. همچین رفتم تو دیوار که نگو.
خیلی جوگیر شدم. زود با امام رضا پسرخاله شدم. فکر کردم حالا یه بار اومد تو خوابم (اون هم یه خواب خیلی غیر روحانی!!!) دیگه من لب تر کنم و تریپ طی الارض رفتم مشهد.
ای بابا! این دفعه باید یه شکوه نامه بدم یکی ببره تا بلکه یه نیم نگاهی هم به ما بکنه.
کسی این دور و برها مشهد نمی خواد بره؟