برکه من

Monday, April 18, 2005

هر کس


هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
من در عجبم دوست چرا می شکند!

بشکست دلم کسی صدایش نشنید
آری، دل مرد بی صدا می شکند

بعدالتحریر. می گن خدا تو دل شکسته است. اگه خودش دل آدم رو بشکونه چی؟ حتماً از دستت عصبانی بوده که دلت رو شکسته دیگه! از دو حالت خارج نیست. یا باهات قهر می کنه و تو هم دیگه باهاش قهر می کنی و ... دیگه هیچی! نه تو و نه اون.
یا اینکه می ری تو بغل خودش و زار می زنی و شکایت خودش رو به خودش می کنی و می کوبی تو سینه اش و می گی که چقدر از دستش لجت گرفته و چقدر در موردت اشتباه فکر کرده و چقدر...

ای وای! حواسم نبود! اون خداست.

بعدبعدالتحریر. گاهی خدا هم حتی دیگه بهم فکر نمی کنه! جالب نیست؟ انگار که نباشی. انگار نامرئی باشی. نه! همون نباشی، چون برای نامرئی بودن باید چیزی باشی که باشی دیگه!

بعدبعدبعدالتحریر. کسی قرار نیست مشهد بره؟ می خوام برم شکایت خدا رو به امام رضا بکنم. مُردم از بس امام رضا شکایت منو پیش خدا برد.