برکه من

Wednesday, June 08, 2005

فوتبال


نه خیلی از فوتبال سر در می آرم. نه خیلی تو فازشم. یه زمانی خیلی بودم. بچه دبیرستانی که بودم بازی های دورقوز آباد رو هم خبر دار می شدم – البته نه اینکه ببینم، به برکت دوستان ناباب بود! خلاصه بعد از ازدواج با یه حاج آقایی سر و کار داریم که ذره ای انگیزه واسه فوتبال دیدن نداره و دو سه دفعه که باهاش فوتبال دیدم طوری اخذ حال کرد که ترجیح دادم دیگه تو اخبار خبرهاش رو بشنوم و اونجوری ... زده نشه به بازی!
استعداد خاصی هم در این زمینه ندارم. از دور و بریهام بپرسین. بندگان خدا بیش از 50 بار تا حالا مجبور شدن واسه من روند این امتیازدهی رو توضیح بدن که بفهمم ما الان کجای خطیم. یه بازی که انجام میشه، من کلاً ریست می شم و دیگه نمی دونم کجاییم و روز از نو روزی از نو!
اما در مورد فوتبال امروز، ایران و بحرین – خدا کنه اشتباه نگفته باشم!- این یکی رو حتی منم حالیمه که بازی مهمیه و دیگه جام جهانی و اینها! از دیشب سعی کردم که یه جوری یه هم پا پیدا کنم که بتونم تنهایی بازی رو نبینم و از نظرات حاج آقا که دایم می گه: داور رو خریدن، مربی رو خریدن، دروازه بان رو خریدن و در نهایت نتیجه می گیره که توپ رو خریدن!!! خودم رو محروم کنم. نشد! اصلاً حاج آقا با هزار منت گفت اگه بخوای من باهات بازی رو ببینم باید خونه خودمون تنها باشیم!! (حالا چه جوری بگم بابا! من نمی خوام با تو ببینم، مگه میشه؟) خلاصه که از دیشب گفتم، خب شب هم می ریم تو خیابون دیگه؟ اخذ حال از پیش از بازی به این شکل شروع شد که :" من دارم پیش بینی می کنم که یک- هیچ می بازیم!!! اینکه دیگه خیابون رفتن نداره، من فقط دلم می سوزه که تو اینقدر الکی ذوق داری!!!" ای خدا! آخه من چی بگم؟ به خاطر جام جهانی هم نه، به خاطر خودم هم که شده باید امشب ببریم. هر چند که ببریم هم می گه: من گفتم یک-هیچ، نگفتم که کی! تازه شرط هم باهام بسته، سر این بسته که قرض هام رو بده. می بینی تو رو خدا چه دوره زمونه اییه؟ خلاصه که من امشب پا می خوام. اگه جور نشه سرخورده می شم می رم هروئینی می شم ها!