برکه من

Tuesday, June 21, 2005

مولا مددی


نگرانم! سخت نگرانم. این سوقی که داریم به سمت آنارشیسم و بعد فاشیسم و بعد دوباره احتمالاً آنارشیسم طی می کنیم نگران کننده شده. نامه کروبی سنگین بود. احتمالاً فردا سرنوشت آیت الله منتظری رو داره. از فردا حبسش می کنن و هزار تا بد و بیراه می گن و به امام زمان به خاطر این مصیبت وارده تسلیت می گن و بعد این قدرت طلب های سلطه جو با بی حیایی تمام به کارهای خودشون ادامه می دن.

نگرانم. آشفته ام. نگران مملکتم هستم. اصلاً خودم هم فکر نمی کردم که سرنوشت مردمم اینقدر برام مهم باشه. نمی خوام ایرانی که می بینم چقدر داره شکوفا میشه، ایرانی که باورش کردم و دارم می بینم که داره سر بلند می کنه، ببینم دست یه عده خائن به دین و مردم افتاده.

چطور در کمال وقاحت اون کاری که می خواستن رو کردن. به قول محبوبه حتی وصیت امام رو هم زیرپا گذاشتن:
"وصیت من به قوای مسلح آن است که همان طور که از مقررات نظام عدم دخول در احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمایند و قوای مسلح مطلقا چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها در هیچ حزب و گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگهدارند در این صورت می توانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلافات درون گروهی مصون باشند .
دولت و ملت و شورای دفاع و مجلس شورای اسلامی وظیفه شرعی و میهنی آنان است که اگر قوای مسلح ... بخواهند در احزاب وارد شوند که بی اشکال به تباهی کشیده می شوند و یا در بازیهای سیاسی وارد شوند از قدم اول با آن مخالفت کنند و بر رهبر و شورای رهبری است که با قاطعیت از این امر جلوگیری نماید تا کشور از آسیب در امان باشد."
مگه امام رو قبول ندارن؟ این همه ادعا دارن ...
چطور تونستن مردم رو این طوری احمق فرض کنن؟ ما چی کار می تونیم بکنیم؟ مردم چی کار می تونن بکنن؟ چطوری می شه اعتراض کرد....
فرق حق و باطل واقعاً اندازه یه مو باریکه...

خدایا! آشوبم. خدایا! چی داره به سر مملکتم می آد؟ خدایا دارن چی کار می کنن؟ چی داره پشت پرده می گذره که نمی ذارن ما بفهمیم اما بالاخره...

دلم می خواد می تونستم اونچه تو کتاب تاریخ بچه هامون از انتخابات مجلس هفتم (به عنوان افزایش شدید سیر قهقرایی نظام جمهوری اسلامی) و انتخابات نهم ریاست جمهوری (به عنوان اشتباه ترین و غلط ترین عملکرد در این راستا) چی می خونیم؟

مولا مددی ...