برکه من

Saturday, June 11, 2005

Deserted


کشیش لعنتی حتی حاضر نشد اعترافم رو گوش کنه. مسخره راحت گفت: ... بعدی! یعنی چی؟
***
گاهی سعی می کنی بهش بفهمونی که تعفنی که دور و برش رو گرفته به خاطر اینه که داره توی چاه توالت زندگی می کنه. ولی اگه اینو بهش بگی بد بهش بر می خوره. چون این رو خودش می دونه. اما یه طوری رفتار می کنه که انگار لویی شانزدهم هم توی کاخش اینقدر حال نکرده که این داره توی چاه توالتش حال می کنه!! به هر حال... انگار همین حقشه. چون بهتر از این رو نمی خواد. حتی سرش رو از بین اون همه کثافت بیرون نمیاره که بخواد ببینه ممکنه زندگی بهتری هم براش باشه. همون جا وا رفته و ... ولش کن. بذار همون جا بمیره.
***
ببین فقط ما داریم درست می گیم!بد نیست یه نگاهی به دور و برت بندازی. عینکت رو بزن. اوه! دستات با طناب بسته است. عیب نداره. بیا من برات عینک می زنم. آهان! شیشه نداره؟ خب عیب نداره، مگه عینک باید شیشه داشته باشه. ای بابا! دماغ هم که نداری که واست بذارمش رو دماغت. یادم رفت شیکوندیمش برات. آدم که نیاز به دماغ نداره. تا الان عینک نداشتی که نمی دیدی چقدر ماها خوبیم. چقدر بهت داریم لطف می کنیم. حتی بهت اجازه می دیم که عینک بزنی و ماها که اینقدر خوبیم رو ببینی. قبول کن دیگه؟ قبول نمی کنی؟ اوه! حواسم نبود. دهنت بسته است، نمی تونی حرف بزنی. خب حتماً این طوری راحت تر بودی که دهنت رو برات بستیم دیگه. ما که بد تو رو نمی خواهیم. ما خوب تو رو می خواهیم. منتهی تو که نمی دونی خوب خودت چیه. حالا عیب نداره. با سر هم تکون بدی یعنی که بالاخره فهمیدی ما چقدر گل و خوبیم. چرا پاهات رو با سیمان تو زمین کردیم؟ خب اینکه معلومه. تو که نمی فهمی. دوست و دشمنت رو که نمی شناسی. دنیا همه علیه تواند. اگه پاشی روی پات بلند شی، اگه بخوای راه بری، شاید بیفتی، شاید جای اشتباه بری. آخه تو حیف نیستی اشتباهی بری یه جا که دست نا اهل بیفتی؟ ما که خیرت رو می خواهیم. می دونی که...

***
حالم از انتخابات به هم می خوره... می خوام عق بزنم تو صورت این همه حرف مفت. اگه همه اینها تمام این حرفایی که می زنن رو عملی می کردن، من واقعاً احساسم این بود که طرف همشونم. به همشون رای می دادم. وقتی پشت همه حرفها یه Bubble منطقی باشه، خب همه اش negate می شه. یعنی، همش مفت گرونه. یعنی به هیچ کدوم نمی تونی رای بدی... چه خاکی آخرش به سر این مملکت عزیز من میشه؟ دست کدوم احمقی می افته؟ اوه ... حواسم نبود. دست هر هالویی که بدنش فرقی نمی کنه. یه سری هالوهای دیگه دارن گندهای اصلی رو می زنن. همون %15...
و من هالو... جز فحش دادن کاری بلد نیستم! و هالوهای مثل من... اونها هم مثل من... همه مون مثل هم. همه داریم مملکت رو می فروشیم... باید مرد. مثل اینکه دیگه چاره ای نمونده!