برکه من

Friday, November 18, 2005

کل کل


بعد از گذشت یک سال و خورده ای از عمر این وبلاگ و نزدیک دو سال از وبلاگ نویسی من، همچنان باید بکلکلم! که من نمی خوام خودم شخصاً جار بزنم وبلاگ دارم. هر چند که متأسفانه خیل کثیری از دوستان و یاران و شاید هم دشمنان! از وجود بی وجود این وبلاگ آگاهند، اما من به شخصه سر درد نکرده رو دستمال نمی بندم. نمی خوام جار بزنم.
حالا وقتی برمی گرده جلوی یکی که به خصوص اصلاً نمی خوام سرش از کار من دربیاد، می گه: ... تو عکسهای خوشگل می ذاری تو وبلاگت... من حق دارم گیس هام رو بکنم یا نه؟ تو بگو! بیچاره قصدی نداشته، می دونم. ولی بعد که دوباره یادآور می شم که من نمی خوام به کسی اعلام رسمی کنم که وبلاگ دارم، مجبور می شم حول و حوش سه ربع ساعت از خوابم بزنم تا بتونم جا بندازم که به این دلیل و اون دلیل، من نمی خوام برخی از اشخاص بدونند من وبلاگ دارم. اگه خودشون فهمیدن، که جهنم. اگه نفمیدن دیگه من چرا خودم رو گیر بندازم. می گه:
- من فکر می کنم تو خودت توی یه contradiction گیر کردی. از طرفی یه چیز عمومی درست کردی، از طرفی نمی خوای عموم بدونند. پس چرا باید چنین چیز عمومی وجود داشته باشه؟
- (وااااااااااااااااای، وقتی بحث دوباره برمیگرده به اون بحثهای فسیل قدیمی، خیلی ناراحت کننده می شه) من در هیچ contradiction ای گیر نکردم. هر کی هم خواست بیاد بخونه، بخونه. من نمی خوام از طرف "خودم" اعلام بشه. یه عده از اطرافیان من اصلاً نمی دونن وبلاگ چی هست! اصلاً از انگیزه وبلاگ نویسی درکی ندارند. با وبلاگ هم کاری ندارند که بگیم یه وقت گذرشون به اینجا می افته. تنها source ای که ممکنه بهشون اطلاع رسانی بشه، خودمونیم که اگه چفت دهنمون رو ببندیم، اطلاع رسانی نمی شه!!
- آخه تو اصلاً کارت منطق نداره. مگه اون دفعه می خواستی فلانی و بهمانی بخونند که خوندند و تو رو بیچاره کردن؟ باید به ماهیت کار و نوشتنت و نوشته هات فکر کنی...
- بنده هر بار که می نویسم، با خودم فکر می کنم که اگه این نوشته رو ننه و بابا و رییس و دور و نزدیک و هر کسی بخونه چی می شه، بعد می نویسم (هر چند که خودم می دونم بعضی وقتها به این متأسفانه فکر نمی کنم) درسته که خودم مواظب نوشتنم هستم، اما این دلیل نمی شه که جار بزنم.
- ...
- ....
- ......
- ........
- .........( و این کل کل بی معنی ادامه داره تا اینجا که :)
- آقا جان! این طوری فرض کن. من یه لباس صورتی دارم که اصلاً دوست ندارم بعضی ها بدونند من چنین لباس صورتی می پوشم. شاید من رو جایی ببینند و بفهمند. اما خودم دوست ندارم که برم به همه بگم من این لباس صورتی رو دارم و می پوشم. بقیه هم نه درک می کنند که من چرا این لباس صورتی رو دوست دارم و می پوشم و نه درک می کنند که چرا نمی خوام بقیه بدونند. اشکالی داره بخوام که به کسی نگی؟
- نه...
- مرسی...

بعدالتحریر. کاشکی از اول بحث لباس صورتیه رو مطرح کرده بودم!!!