برکه من

Saturday, December 17, 2005

تهران هم روزی.. آسمانی آبی داشت


بالاخره اومد... بارون رو می گم.
داشتم دیگه خفه می شدم. خیلی وحشتناک بود... امیدوارم دوباره برنگرده.

الحدلله الذی جعل من الماء کلّ شئئ حیّ

یک غیبت صغری از اینترنت، جالبه... نزدیک یک هفته وبلاگ نخوندم... خودم فکر نمی کردم میشه حتی بی دلیل و همین طوری ترک مرض کرد! اون هم فقط به خاطر مشغله زیاد... هفته پیش دیگه برام جهنم شد. هیچ شبی زودتر از 7:30 نرسیدم خونه. چهارشنبه 8:30... خیلی زیاد کار می کنم، نه؟ مامانم هم بهم می گه...

دیروز یه فیلم خیلی ترسناک دیدم. Resident Evil. از وقتی اکران شده بود خیلی دنبالش بودم. چند سال پیش بازیش رو خریده بودیم و اونقدر ترسناک بود که دیگه بازی نکردیم. حالا فیلمش رو می دیدم. هنرپیشه Joan of Arc توش بازی می کرد و به همون عالی ای هم تقریباً بازی می کرد. جداً فیلم ترسناکی بود. Horror نبود ها! ولی ترسناک بود...

خواهرم یه کتاب برام خریده به اسم : " چگونه به آرامش گوسفندی برسیم؟" جداً باحاله. با دیدن عکس روش آدم به همون آرامش می رسه. اگه بشه یه سری عکسها و نوشته هاش رو می ذارم اینجا. خیلی cute اه!