برکه من

Wednesday, July 26, 2006

رجب المرجب


رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

یا علی...

الان تازه فهمیدم که امروز اول رجبه. خیلی دلم تکون خورد. فکر می کردم فردا یا پس فردا باشه. یه جوری شدم. از صبح داشتم به این فکر می کردم که امروز سالگرد عروسیمونه و با خودم به طرق مختلف داشتم 5 سالی که با هم زندگی کردیم رو می شمردم و ... ولی یک لحظه نرفتم حتی نگاه کنم که به تقویم اینجا "رجب" شده یا نه! چقدر رجبم قبلاً فرق می کرد. مدرسه که می رفتیم توی راه پله های مدرسه تمام ادعیه و اذکار مربوط به ماه رجب رو می زدند و مسیری که سه طبقه رو بریم بالا، فرصتی بود که اینها رو مرور کنیم. خیلی ها خوششون نمی اومد. اما من همیشه دعاشون می کردم که چنین فرصتی رو برام فراهم می کنند که اگر خودم نمی رم مفاتیح باز کنم، کارم رو کم می کنند. ظهرها زیارت رجبیه پخش می کردند.... وای! چقدر دلم برای حال و هوای رجب تنگ شده. رجب آغاز نزدیک شدن به ماه رمضونه. رجب زمینه فراهم می کنه برای اینکه وارد شعبان شی و بعد با آمادگی هر دو رمضان رو دریابی. خدا همیشه لطف رو بر ما تموم می کنه که هر چند وقت یک بار به بهانه های مختلف ما رو از باتلاقها و گردابهایی که خودمون رو توش انداختیم بکشه بیرون، یه دستی به سر و رومون بکشه بعد دوباره برگردیم. مثل، ذی الحجه، محرم، صفر، رجب، شعبان، رمضان... هر از چندگاهی به طرق مختلف که هر کدوم فرق می کنه. اما برای من رجب یه طور دیگه است. اسم "علی" روش حک شده. آغاز شادیه. هم ماه عبادته، هم ماه شادیه. خیلی دوستش دارم... اصلاً دلم نمی خواد این غفلت ها این طوری به زندگیم سایه بندازه...

مولا مددی