ازم بی خبرین؟ عیب نداره
چند وقته که از صحنه روزگار وبلاگ و اینترنت و این جور چیزها حذف شده ام!
شبهای قدر: دو شب توی بیابون، زیر ستاره و ماه بی نظیر، با رادیوی بندرعباس از حرم امام و حضرت عبدالعظیم
من تا آخر عمرم یادم نمی ره که 12:30 شب، 00:30 هست ... شب اصلی بیست و سوم رو خواب موندم! نمی دونم چی کار کرده بودم که خدا نخواست بیام... سوختم. بد سوختم!
این روزها همچنان مشغول و درگیر کار. ماه رمضون هم داره تموم میشه. هفته دیگه یه ذره مرخصی گرفته ام با عید قاطیش کنم چند روز تعطیل باشم.
مهمون هستش، در حالیکه اصلاً وقت نکردم اون قدری که باید و شاید براش وقت بذارم. عیب نداره، هفته دیگه جبران می کنم!
اینجا ماه رمضون ها هتل ها به قول خودشون Tent می زنند توی فضای باز و ملت می تونن یه خروار پول بدهند و بعد از افطار برن اونجا ولو شن و بخورند و بچرند و قلیون بکشند و از اینها. ما هم یکی از اینها رو دعوت شدیم و رفتیم. شرمنده ام، ولی خیلی خوش گذشت!
دیشب دوربین دیجیتال نازنین گلم گم شد!... جا گذاشتیمش توی شاپینگ سنتر!
...
...
بعدش پیدا شد!!!! (:دی) به خاطر اینکه ملت دادند به نگهبانی، در کمال تعجب ما ندزدیدندش....
ببین من چقدر بچه باحال و مثبت و گلیم که همچین که فهمیدم دوربین گم شده زود مرور کردم و کلی خدا رو شکر کردم که عکس بی حجاب توش نبوده! واقعاً می بینی این ایمان چه می کنه؟؟؟؟!!!
صبح اومدم آفیس. یک ساعت بعدش با عجله اومدم بیرون که برم پیش یه مشتری. در هول هول رفتن کلید ماشینم رو پیدا نکردم. حدس زدم که ... بعله! رفتم دیدم در هول هول اومدن صبح کلید رو روی ماشین جا گذاشتم و در ماشین هم باز!!! البته ماشین رو نبردند!!!
دیگه فعلاً همین...