برکه من

Wednesday, November 08, 2006

نصب العین


این من رو یاد این انداخت:

"… وأنصب الموت بینَ ایدینا نصباً و لا تجعل ذکرَنا له غبّاً وأجعل لنا من صالح الأعمال عملاً نستبطئ معه المصیرَ الیک و نحرصُ له علی وَشک اللّحاق بک حتّی یکون الموت مأنسنا الّذی نأنس به و مألفنا الّذی نشتاق إلیه و حامّتنا الّتی نحبّ الدّنوّ منها فإذا اوردته علینا و انزلته بنا فاسعدنا به زائراً به قادماً و لاتشقنا بضیافته و لا تخزنا بزیارته و اجعله باباَ من ابواب مغفرتک و مفتاحاَ من مفاتیج رحمتک امتنا مهتدینَ غیرَ ضآلّین طائعین غیرمستکرهین تآئبین غیرعاصین و لا مصرّین یا ضامن جزاء المحسنین و مستصلح عمل المفسدین"

"… و مرگ را نصب العین ما قرار ده، و یاد کردنمان را از مرگ گسسته و ناپیوسته مساز، و از اعمال شایسته توشه عملی برایمان قرار ده که با آن برای بازگشت به سوی تو شتاب کنیم، و به زود رسیدن به کوی تو حرص ورزیم، تا مرگ برای ما آرامگاهی باشد که با آن انس گیریم، و محل الفتی که به سویش مشتاق باشیم، و خویشاوند نزدیکی باشد که نزدیک شدن به او را دوست بداریم. پس هر زمان که آن را برما وارد سازی و به سوی ما فرود آوری، ما را از دیدار چنان دیدار کننده ای نیکبخت ساز، و چون درآید ما را با او مأنوس گردان، و ما را در مهمانی او بدبخت مساز، و از دیدنش سرافکنده مکن، و آن را دری از درهای آمرزش و کلیدی از کلیدهای رحمت خود قرار ده، و ما را درسلک هدایت شدگانی بمیران که گمراه نشوند، و فرمانبردارانی که اکراه نداشته باشند، و تائبانی که عصیان نکنند، و بر گناه اصرار نورزند ای ضامن مزد نیکوکاران. و ای مصلح کار تباهکاران."

بعدش هم به این برخوردم. انواع احساسات، نگاهها، ترسها و آرزوها در ابهام مرگ.