برکه من

Sunday, November 19, 2006

فیشی فیشی فیش


خدا رو شکر ارائه جایتکسم به خوبی انجام شد. چون مدتش هم کوتاه بود و زمان طولانی، 3 بار پشت سر هم ارائه دادم که بار سوم اینقدر دهنم خشک شده بود که اصلاً نمی فهمیدم دارم چی می گم. رییسم هم کلی تعریفم رو کرد و همکارام هم گفتند خیلی خوب بود. خودم هم خدا رو شکر راضی بودم. یعنی راستش فکر کنم زیادی پررو بودم و بی خیال. چون بالاخره کسی که می آد توی پرزنتیشن توی Oracle میشینه فکر کنم یه انتظاری داره. ولی من به این موضوع فکر نمی کردم و با آرامش و تسلط ارائه دادم. یه جورهایی یاد دفاعم افتاده بودم!
خیلی همه جا خوشگل بود. ولی من نه حس و نه کمر توی نمایشگاه چرخیدن رو داشتم. همین طوریش توی این ترافیک و شلوغی نیم ساعت فقط طول کشید به ماشینم برسم.

ویک اند خوبی بود. امروزش که ویک اند نبود، چون من از صبح مشغول کارهای جایتکس بودم. اما دیروز خوب بود. شبش رفتیم سینما یه فیلم خیلی باحالThe Departed . بازی و قیافه لئوناردو دیکاپریو معرکه بود. کلاً داستان فیلم هم خیلی هیجان انگیز بود. شب نزدیک 1:30 خوابیدم. صبح 9:30 پا شدم. 10:30 با دوستمون رفتیم بیرون صبحانه خوردیم. بعد ماها رفتیم دنبال خرید قلاب ماهیگیری که بالاخره تا عصری همه چیز رو خریدیم و واسه ماهیگیری به غروب خوردیم. در کمال پررویی بدون داشتن طعمه طبیعی و فقط با قلابهای شکل طعمه رفتیم ماهیگیری. بغل دستی هامون یه سفره ماهی گنده گرفتند و ما آب دهنمون رو قورت دادیم که ای کاش حداقل یه ماهی سفره هفت سین بگیریم. دریغ از اینکه جای ماهی صخره گرفتیم! فلذا قلابهای خوشگل ناز و گرونمون به همراه سربش پاره شد! البته پاره هم نشد. بنده مجبور شدم صخره نوردی در زیر امواج خلیج بکنم و قلاب رو پاره بکنم!! خیلی فکر کنم مضحک بود. بنده با مانتو و روسری و غیره در زیر امواج در حالیکه چنگ زده بودم به صخره که موج توی آب پرتم نکنه و حاج آقا که پابرهنه بود و اگه جلو می اومد روی خزه ها لیز می خورد فلذا از بالا طول امواج رو تخمین می زد و به من می گفت یکی بلند اومد!! و ... دیگه خیلی شرح نمی دم!!! دیگه با مجموعه شلوار و مانتو و جوراب خیس شنی کشیک کشیدم وقتی کسی توی لابی ساختمون نبود اومدم بالا در حالیکه داشتم بیدبید می لرزیدم و طبیعتاً مستقیم با لباس رفتم توی حموم!
کلاً تجارب ماهیگیری بنده به دوران سالها قبل برمیگرده که همگی هم ناموفق بوده! و نمی دونم چه اصراریه که من هر جا آب و دریا می بینم می خوام حتماً ماهیگیری کنم. اولین بارها که پیشنهاد خرید قلاب و ماهیگیری دادم فکر نمی کردم اقبالی داشته باشه. اما حاج آقا از من هم پایه تر و فکر کنم تا کوسه نگیره ول کن معامله نیست! خلاصه که تجربه خیس باحالی بود.

شبش هم ساعت 11 از خونه پیاده اومدیم بیرون و رفتیم دم آب خونمون که بهش می گن Marina یا به قول این عربها مرسی راه رفتیم و تا 12:30 قهوه خوردیم و گپ زدیم و فواره نگاه کردیم و ... در کل بهش می گن زندگی کردیم!!

هوا اینقدر ماه و عالی شده که اصلاً آدم دلش نمی آد توی خونه باشه. هرچقدر هم جنازه باشه. به عنوان مثال الان حاج آقا زنگ زده که داره می آد پیشنهاد بیرون رفتن می ده و منی که دیشب کلاً 5 ساعت خوابیدم و یه روز خیلی پراسترس و کار داشتم، در کمال پررویی استقبال می کنم. واسه همینه که شبها تقریباً از خستگی ضربان قلبم به ضربان انسان در حال احتضار نزدیک میشه! اینه دیگه! وقتی 6 ماه بکننت توی فضای بسته و نشه از گرما بیرون بری، وقتی هوا اینقدر خوب میشه، تا حد ممکن دیگه می خوای بیرون باشی. این هم یک سبک زندگی (این هم فارسی لایف استایل به خاطر طه!!)