از زور بی پستی
احساس می کنم خیلی خسته ام. نه از اون خستگی های روحی الحمدلله. خستگی خواب آلودگی. صبح 2 ساعت رفتن به ابوظبی، 1 ساعت جلسه، 2 ساعت برگشت به دبی (با ساندویچ توی راه)، بدون استراحت تا الان 50 تا ایمیل و تلفن جواب دادن و گزارش دادن ها در همه سطح به همگی و ... چای غلیظ واسه دوری از خواب ... واااااااااااای! خیلی خوابم می آد. تازه گشنه هم هستم. الان هم می خوام برم ورزش و بعد هم شام و .... یه وقتهایی طولانی تر از بقیه وقتهاست. این هفته از اونهاست. امروز ابوظبی، 5 شنبه العین. حاج آقا حق داره بهم بگه شدی مثل راننده کامیون ها! همه جاده ها و راهها رو بلدم... البته امروز در راستای بلد بودن، در گم شدن امروز در ابوظبی، جاهای خیلی خوشگلی رو کشف کردم که میشه یه ویک اند رفت! :)
دیشب در کمال پررویی رفتم تنیس. فقط تونستم برم، نتونستم بازی کنم. به قول حاج آقا، تست پنیر روی نون مالیدن و عدم توانایی در انجامش کافیه واسه اینکه بفهمی می تونی تنیس بازی کنی یا نه. اما از اونجایی که بدسابقه ام در دردهای بی درمون گرفتن و کلاً هم مجبورم آخرش به زندگیم ادامه بدم و بی خیالش بشم، فکر کنم بهترین راه اینه که از همین الان بی خیالش بشم. دیشب که نشد بازی کنم. دوباره چهارشنبه برم ببینم چی میشه!
در عوض دیشب توی زمین که بودم، کشف کردم چه هوای ماهیه و از اونجایی که این روزها هوا افتضاح گرم شده، نمیشد یک شب رو از دست بدیم. درخواست کردم از مسوولین رده بالای خانواده که با هم بریم در فضای باز شام بخوریم و این کار رو هم کردیم در کنار آب. تازه یه قسمت Desperate Housewives هم دیدیم. رفتم فصل 2 و 3 اش رو هم خریدم. تا 2 ماهی احتمالاً مشغول خواهیم بود!