برکه من

Tuesday, August 07, 2007

Hectic


دارم گیس هام رو می کنم. کسی انتظار پست نداشته باشه. همزمان دارم در یک training شرکت می کنم که تا 4 بعداز ظهرم رو می گیره و سعی می کنم حداکثر تلاش واسه نتوورکینگ و بیزنس جور کردن رو هم بکنم؛ 4 تا پروپوزال لعنتی رو جور می کنم و جواب چک و چونه هاشون رو می دم؛ یه پروپوزال خفن گنده روی deadline واسه یه مناقصه رو روی هم می ریزم و از 50 تا source اطلاعات جمع می کنم در حالیکه سعی می کنم خیلی هم کلاسه بندی شده باشه که چیزی جا نمونه؛ برای سفر قطر 5 شنبه ام و جلسه اش هماهنگی ها رو انجام می دم و جون می کنم که ویزام جور شه و بلیطم طوری بشه که پرواز شبم به ایران از دست نره و جا نمونم و چطوری بار و بندیلم رو جمع کنم و ببرم فرودگاه بذارم یا از قطر مستقیم برم ایران و ... فعلاً که ویزام به طرز احمقانه ای واسه این سفر به این با اهمیتی که توی این هچل هفت پرکاری و سرشلوغی جور شده، روی هواست. لول استرس خیلی بالاست. یکی لطفاً یه قرص آرام بخش غیرخواب آور بهم معرفی بکنه که دیگه فکر کنم وقتش شده...
کارهام وحشتناک زیاده! دارم practically خفه میشم. کی میگه تابستون کار کمه؟ کار خیلی هم زیاده. اول هفته تونستم یه سفر به ابوظبی رو بندازم گردن یکی دیگه که برسم به این همه کاری که ذره ای ازش کم نمیشه. مثل چی دارم روی ددلاین راه میرم، در عین حال به سفر ایران و هماهنگ کردن دیدن ملت و غیره هم فکر می کنم.
تو رو خدا هر کی می خواد ثواب دنیا و آخرت رو بکنه، خودش حداقل برنامه ایران من رو بچینه که من بتونم دوستان و ملت رو ببینم. این بزرگترین لطفیه که الان یکی می تونه به من بکنه که من فقط فکر برنامه های این طرفم باشم...
اوهو اوهو اوهو اوهو (این هم زار آخرش که یعنی من خیلی بدبخت فلک زده ام! ;) )