این روزها
دیروز روز اکتشاف دبی بود. خیلی جاهایی که ملت توریست وقتی می آن میرن می گردن و ما ندیده بودیم رو رفتیم دور زدیم و دیدیم. عمدتاً مربوط به دبی قدیمی یا به قول بعضی هاthe dark side of the city بود.
من خودم علاقه ای اصلاً به دیره ندارم و همین بدم نمی آد که به صورت توریستی برم دوربین بگیرم وعکس بندازم و بعدش هم برگردم to the bright side! ولی با حال بود. لنج های توی خور و بازارچه های تو در توی پارچه در منطقه بستکیه. البته ما همین جا رو فقط رفتیم. روی خور هم از این اتوبوس های آبی سوار شدیم که از این ور آب می رن اون ور آب! با حال بید. خیلی خسته شدم. ولی خیلی خوش گذشت.
چند وقته که شروع کردیم کلاس اسکی می ریم! اسکی روی شن هم نیست و روی برفه. خیلی خیلی هم باحاله. شرمنده ام که بگم یه عمر در کنار آبعلی و توچال و دیزین و شمشک زندگی کردم و هیچ وقت نرفتم اسکی یاد بگیرم. در عوض اینجا دارند پول خون باباشون رو ازمون می گیرند تا اسکی یادمون بدهند. خیلی هم خوب هر دومون پیش رفتیم و فکر کنم تا چند جلسه دیگه از قله لیز بخوریم بیایم پایین. خیلی حسرت این رو دارم که این همه سال ایران توی اون برفهای باحال نرفتم اسکی یاد بگیرم. همیشه آرزوش رو داشتم، اما ظاهراً امکانات نبود!
خلاصه که الان داریم حسابی با این کلاس اسکی هم خودمون حال می کنیم هم جیبمون.
هوا چند وقته خیلی بهتر شده. شبها میشه رفت رستوران و بیرون نشست. به خاطر خوب شدن هوا هم من سعی می کنم هفته ای دو سه بار بعد از کار برم بیرون و jogging! البته من خیلی نمی دوم. تا می دوم خسته میشم. از 50 دقیقه شاید در کل 20-25 دقیقه اش رو بدوم. بقیه اش رو تند راه می رم. کلی قرمز می شم و عرق می کنم و احساس خوبی دارم که بالاخره یه ذره قلبم ضربان پیدا می کنه.
چند وقته بعضی ها دارند بدجور توی کله ام می کنند که حقوقم نسبت به مارکت خیلی پایینه و باید درخواست افزایش حقوق بدم. خودم هم می دونم که الان حقوقم می تونه خیلی بیشتر بشه. اما تا بحث این چیزها میشه من جونم درمیاد. اصلاً نمی تونم برم درخواست کنم که لطفاً حقوقی رو بهم بدین که به میزان جون کندنم هم بخوره و نزدیک هم باشه به اون چیزی که توی بازار حاضرند بهم بدهند. احساس خوبی نیست. اصلاً احساس خوبی نیست.
در ماجراهایی با یک مشتری هستم که کارم رو خیلی پر استرس کرده و به شدت منتظرم تا هفته دیگه تموم بشه و استرس کارم هم بخوابه. احتمالاً یا باید کل هفته دیگه رو برم قطر یا حداقل اول هفته و آخر هفته دو بار برم. از تمامی بندگان خدا خواستارم که دعا و التماس به درگاه حضرت احدیت بکنین که ماجراهای با این مشتری خیلی خیلی کله گنده خاورمیانه خوب پیش بره و به خیر بگذره. هیچی نشده من کمردردش رو گرفته ام!