برکه من

Wednesday, January 16, 2008

دلتنگی... هجو

دلم گرفته. خیلی کلافه و عصبی ام. شبها همه اش می شینم گریه می کنم. دلتنگم. از زندگیم خسته ام. از تنهایی هامون خسته ام. می خوام برگردم ایران. می خوام دوباره توی جمع باشم. می خوام زندگی کنم. نمی خوام فقط کار باشه. خسته شده ام. دلم گرفته. می خوام برگردم ایران. دلم می خواد دوباره یه سال ایران زندگی کنم. نه اینکه سفر کنم. زندگی کنم. همه اش بهانه می گیرم. محرم که مزید بر علت. این دلگرفتگی از بی مراسمی، بی برنامه ای، بی حسی... داغونم کرده.