برکه من

Sunday, May 10, 2009

آیا پای استدلالیان چوبین بود ...؟!


چند وقته که به شدت درگیر یک موضوع هستم. کماکان به اشکال مختلف هم وبلاگم رنگ این درگیری رو نشون میده. اون هم فاصله بین احساس و هیجان در دین و منطق و استدلاله. اونچه که مشاهده می کنم اینه که در تعلیم و تربیت و پرورش دینی ما در ایران  یا حتی در تشیع یا حتی اسلام یا حتی ادیان الهی (راستش دقیق نمی دونم در کجا!!)، بیشتر پایه و اساس باورها احساس و هیجان بوده تا منطق و استدلال و عقل. شاید بگین که پس اون همه توی کتابهای معارف واسمون برهان ها رو بررسی می کردند و استدلال به خوردمون می دادند؛ اما عمیق تر که نگاه کنیم، می بینیم اونها هم به طور کلی هیچ کدوم به چالش کشیدن باورهامون نبود. بیشتر خوراک فکری ای بود که داده میشد و ما هم می پذیرفتیم. مثل بحثهای حوزوی نبود که همه چیز رو از پایه به هم بریزند و بر اساس استدلال دوباره بچینند. اما نکته اینه که در استدلال چقدر باید پیش رفت؟ منطق تعریفش چیه؟ آیا یک حوزه مشخص و تعریف شده رو می گن منطق که "استدلال منطقی" یک و تنها یک جواب بده؟ منظورم اینه که اگر ما بخواهیم ملاک اصلی رو عقل و منطق قرار بدهیم، آیا حتماً باید به نتیجه برسیم و اگر به نتیجه نرسیم یعنی حکم مورد بررسی غلطه و می تونیم کنار بذاریم؟ وزن عقل در دین چقدره؟ آیا تمام اجزای دین باید تعریف و تفسیر عقلانی داشته باشه؟
این هفته یه بحث مفصل با حاج آقا در مورد انگشتر عقیق داشتیم و اینکه همیشه ما شنیدیم که انگشتر عقیق دست کردن ثواب نماز رو بالا می بره و غیره و ما هم پذیرفتیم. کلیه مسلمونها هم این کار رو می کنند. وقتی رفته بودیم مشهد،یکی از همراهان می خواست برای یک کسی انگشتر عقیق یمن بگیره و اصرار هم بر یمنی بودنش بود. ما هم از این مغازه به اون مغازه دنبال عقیق یمن بودیم. عقیق یمن ظاهراً عسلیه. اگر بخوای سرخ باشه قیمتش می تونه تا 500 هزار تومن هم بالا بره! خب اینها من رو خیلی به فکر فرو برد. بیشتر شبیه پیاز اکّه در مکه بود. یعنی پولدارترها ثواب نمازشون بالاتره. خب، پس این با عقلم جور درنمیاد، پس به نظرم اشتباهه. از نظر من راه قبل از این نتیجه گیری، تحقیقه که آیا اصلاً چنین چیزی وجود داره یا تحریف در احادیثه. این نقطه اختلاف نظره. بعضی می گن همین جا که عقلت نتیجه خلاف گرفت، دیگه مشخصه که چنین چیزی وجود نداره. اما به نظر من این طوری دین یه چیز بی مرزی میشه. هر عقلی یه طور حکم می کنه. به نظر حاج آقا، با فرضیه های اولیه یکسان، تمامی عقل ها با روش منطقی باید به یک نتیجه برسند. من این رو هم نمی پذیرم. یعنی به نظر من با فرضیه های یکسان، اما اولویت های متفاوت، عقلها با استدلال منطقی می تونند به نتایج گوناگون برسند، کما اینکه در تمامی علوم و در تمامی تاریخ رسیده اند و لزوماً یک جواب درست وجود نداشته. اما وقتی بحث سر دینه، به نظر من خشک تره. چطوری میشه اینقدر به عقل بها داد و دین رو بر اون اساس تعریف کرد؟ یعنی مرز این استدلال تا کجاست؟ آیا عقل 1000 سال پیش با 1000 سال دیگه یکی خواهد بود؟ پس تکلیف دین چی میشه؟ دین به اون معنی ای که خدا میگه.
وقتی پایه تربیت دینی روی احساس و هیجان باشه، در این سن عقل و استدلال رو وارد کردن آدم رو به زانو در میاره...