چه باید کرد؟
این روزها بارها و بارها این سوال رو از خودم می کنم: چه باید کرد؟ من به عنوان فرد خارج از ایران چی کار می تونم بکنم برای مملکت در حال سقوطم، برای مظلومیت مردم و حق سلب شده ازشون، برای مردم در حال کتک خوردن و کشته شدنم.
در کل میشه سه نگاه داشت:
1- بی تفاوتی. بی خیال باشیم و به خصوص به اعتبار اینکه درگیر فضای ایران نیستیم، خوش باشیم یا حداقل بی تفاوت. خیلی وقت و جون نذاریم. فوقش یه مقاله بخونیم و فوروارد کنیم یا همون رو هم نکنیم.
2- در کنار زندگی عادی مون تا حد ممکن وقت بذاریم برای مبارزه با ظلم
3- مبارز بشیم و زندگی مون رو کلاً در راستای مبارزه بذاریم.
در نگاه اول شاید روش اول و سوم خیلی تندرو و روش دوم میانه به نظر بیاد. اما من واقعاً دارم بین این سه گزینه بررسی می کنم.
در مورد روش اول می بینم که کسانی که سی سال هم بی تفاوت بودن یا بهتره بگم خودشون رو به بی تفاوتی زده بودند نتونستند آخرش دامنشون رو از این آتیشی که دامن همه رو گرفته کنار بکشند و بالاخره گرفتشون. یعنی بی تفاوتی عملاً وانمود به بی تفاوتیه. آخرش ما اخبار ایران رو دنبال می کنیم، شب و روز داریم می خونیم و در موردش حرف می زنیم.
در نظر دارم که فقط بحث الان نیست. وقتی این معرکه ها خوابید هم باید به نظرم مشی زندگیم از الان مشخص شده باشه.
نگاه سوم یک نگاهیه که به نظرم باید با کسانی که در انقلاب سهیم بودند مشورت بشه. یعنی ببینیم کسانی که این مسیر رو رفتند و زندگی و آزادی و خانواده و دوست و جوانی شون رو سر مبارزه گذاشتند، الان که بعد از سی سال نتیجه اش رو می بینند آیا باز هم اگه می دونستند همین مسیر رو می رفتند؟ آیا به ما پیشنهاد می کنند که "مبارز" بشیم.
فعلاً تا وقتی تصمیم نگرفته ام خودم رو نزدیک به راه دوم می بینم. یعنی خودم رو ذره ای نمی تونم مبارز برای حق بدونم – در حالیکه عده ای جونشون رو می ذارند کف دستشون و می رن توی خیابون که از حق من و تو دفاع کنند و باتوم می خورند و کتک می خورند و دستگیر میشن. تنها می بینم که دائم دارم به مسایل ایران فکر می کنم، گریه می کنم، می خونم، خبررسانی می کنم، اگه برنامه ای باشه شرکت می کنم ... اما دلم هم آروم نمیشه. احساس می کنم باید بیشتر از این باشه.
احساس می کنم حقی که این طور پایمال شده نمیشه از این راههای خیلی شسته و رفته و "مدنی" انگار به نتیجه برسه. اما چه راه منطقی و دور از هیجان و موثری وجود داره؟ دائم دارم فکر می کنم....