چرا بتازم؟
diary ام رو باز کردم که بنویسم. برق از چشام پرید. این دفعه بد زده بود تو دهنم. در حالیکه رقص زیبای کلمات رو با آن خط خوش و دلنشین در diary ام می دیدم، قطرات اشکی که روش افتاده بود رو زدم کنار تا بتونم بخونمش:
عمری است در این هوای مسموم / با هر نفس از درون گدازم
می سوزم و زخمهای کهنه / با مرهم صبر می نوازم
مرگ است حیاتم و ندانم / با این عجله چرا بتازم؟!
بعدالتحریر. به یاد sister night های بی نظیر... به یاد خاطرات برگشت ناپذیر... به یاد... روح لطیف و قلب رقیقت...