آزمایش!
کمردرد! هسته جداناپذیری از زندگی من!! همیشه هست، بعضی وقتها کمتر، بعضی وقتها بیشتر، بعضی وقتها خیلی بیشتر. فقط مدت محدودی یادمه که نبود. هر وقت که می آد و اینقدر هم زیاد می آد، زندگی رو بهم سیاه می کنه، روحیه ام رو خراب می کنه، خوش ترین روزها رو هم برام خاکستری می کنه، صبرم رو کم می کنه، شکرم رو قطع می کنه، ایمانم رو ضعیف می کنه و ... خیلی کارها باهام می کنه. ظاهراً به خاطر همین کارهایی که باهام می کنه باید بپذیرم که آزمایش الهیه و باید حواسم بهش باشه، باید محکم باشم، باید سست نشم، باید بهش بها ندم، باید ... خیلی بایدها. ولی بعضاً کمر ضعیفم این بایدها رو نمی فهمه و از پا درم می آره. دیگه خسته ام کرده...