فوتبال
مجدداً شماها که نشستین توی خونه تون و باخت رو شاهد بودین در برابر ما که 100 درهم دادیم و باختیم چیزی برای گفتن ندارین! و صد البته ما هم در برابر خیل عظیم ایرانی هایی که 100-200 دلار حداقل در استادیوم دادند چیزی برای گفتن نداریم!!
اینها که حرفه! ما که کلی خوش گذروندیم. مسخرگیش به اینجا بود که زیر یه چادر به چه گندگی که شاید 300 نفر بیشتر ایرانی بود و 5-6 نفر مکزیکی و در تمام طول بازی ماها داشتیم جیغ می زدیم و بالا پایین می پریدیم و ملت می رقصیدند و پرچم تکون می دادند، آخرش اون 5-6 نفر بودند که شادی می کردند و بوق می زدند. ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت. تازه من فهمیدم که این اصراری که ملت برای رفتن به استادیوم دارند برای چیه! واسه اینکه خیلی هیجان داره! خیلی بیشتر از خونه است.
جالب بود که دور تا دور ماها پر بود از این آدم گنده غولهای بادی بیلدینگیان که منتظر بودند یکی خرابکاری بکنه و بریزند. ماها که همه ماسوره بودیم و قیافه هامون هم خیلی مؤدب بود هم هر وقت بالا پایین می پریدیم، اینها می اومدند طرفمون که مواظب باشند!
در این مراسم چیزهای دیگه هم فهمیدم. فهمیدم که دیسکو برخلاف تصور من خیلی هم باحاله! البته اونجا دیسکو نداشت، ولی مشابهش رو داشت. یعنی آهنگ بلند باحال که مردم هم شادی می کردند. به هر حال می شه تصور کرد که بنده در اونجا به عنوان یک دختر محجبه چقدر تابلو بودم. اما مهم نبود.
چیز دیگه ای که در این مراسم دیدم، افرادی بود که خب طبیعتاً دنبال دخترها بودند. اما چیز جدیدش برام این بود که این افراد اطرافیان خودم بودند و خیلی هم جدی قضیه رو پیگیری می کردند، کاملاً منزجر کننده! یعنی من اول فکر می کردم خب ماجرا مثل شوخی های همیشگیه، ولی اینکه می دیدم در جمعی قرار دارم که دخترها رو به هم نشون می دهند (اون هم اون دخترهایی که لباسهاشون تقریباً پشت نداشت!) و با چشم دنبال می کنند و ... خیلی یه جوری بود. تازه یکی از همین آقایون رفقا که من رو برای اولین بار دیده بود و فکر می کرد من خواهر حاج آقام نه همسرش، بهم می گفت: شما که مسلمونید، خب تا چهارتاش که آزاده. بذارین راحت باشه! موقع خداحافظی فهمید سوتی داده و اومد معذرت خواهی. به هر حال این قسمت ماجرا که می دیدم اطرافیان خودم یه جورهایی به دنبال چشم چرونی و حال و حولند حالم رو بهم زد. سخته که آدم با افرادی که حریمهاشون خیلی ازت متفاوته تعامل نزدیک داشته باشی...