برکه من

Friday, January 05, 2007

نوستالژی

اینترنت پر از نوستالژیه. "پر" به معنی واقعی. و واسه یکی مثل من که موقع اسباب کشی خونه اش فقط دو تا کارتون گنده رو برچسب می زنه "نوستالژی" و وقتی هم میره همون برچسب ها رو می بینه با دماغ بادکرده قرمز و چشمهای اشکی می آد بیرون، اینترنت جای خطرناکیه...
امروز روزی بود که به عناوین و اشکال مختلف به گذشته پرواز کردم. لاگین کردن به ایمیل یاهو و دیدن اون ایمیل کاری که توی کار قبلیم یه مدت ایمیلهاش می اومد توی یاهوم ( دیلیتش کردم که دیگه نتونه این طوری پنجه به روحم بکشه)، لاگین کردم به یاهو بریفکیس قبلیم و چه فایلهایی که توش نذاشته بودم. کل پرونده 6 سال پیشم! همه اش در یه فایل زیپ شده بود. هر اونچه که اون موقع ها ایجاد شده بود و حفظش کرده بودم، و بعد فایلهای درسی دوره لیسانس، فایل های پروژه هام که از ترس پریدنشون هر یک ساعت یه بار آپلود می کردم، بریفکیس بعدیم که پروپوزال تز فوق لیسانس و بعد هم ورژن های اولیه تز توش بود به همراه گزارش سمینار و هزار تا چرند پرند دیگه. بعد رفتم سراغ ایمیل قبلیم ... و چه اشتباهی کردم!!! غیرفعال شده بود و بعد که نخونده پرید و خالی شد!
و بعد باز هم و باز هم و باز هم نوستالژی پشت سر هم. از پست وبلاگی که من رو پرواز می داد به یک سال پیش و خوشی هاش تا کامنت ها تا ...
آدمیزاد باید دنیای حال و آینده اش رو روشن ببینه. سپری کردن حال در گذشته می تونه حال رو بسوزونه... اما؟!

بعدالتحریر. راستی! یادم نره بگم یکی دفتر خاطرات هام رو برام بیاره...
بعدالتحریر. شاید به خیلی چیزها وانمود می کنم، شاید خودم رو خیلی وقتها سرزنده تر از اونچه که هستم نشون می دم، اما من سراپا نوستالژی ام. می گی نه؟ یه عکس سردر فنی نشونم بده تا ببینی چه حالی میشم. برف کوههای تهران رو نشونم بده، دربند و توچال نشونم بده، آت و آشغالهای کنار خیابون فرحزاد نشونم بده... من سرشار از گذشته ام... و چه شیرین که شیرینی گذشته رو همواره با خودم دارم و از دست ندادمش و اون همه گذشته در خسران سپری نشد و به هر اونچه که بهش عشق می ورزیدم رسیدم. اما من همچنان لبریز از احساس و عشق به گذشته ام...