برکه من

Monday, January 08, 2007

غدیر و حواشی آن


خداوند تبارک و تعالی روزی بنده هاش رو در جاهایی قرار می ده که هرگز نمی دونند...
دلم گرفته بود از اینکه عید غدیر برام طوری گذشت که اصلاً انگار نه انگار (فکر کنم ساعت ایام خاص بدن من همچنان با ایران تنظیمه!)
یه همکار فلسطین الاصل دارم از اونهایی که به اردن مهاجرت کرده اند و بعدش هم اومده اند امارات. مادرش حج رفته بود. من هم به خاطر علاقه ام به حج و مکه وضعیتش رو دنبال می کردم. دیروز داشتم براش می گفتم که امروز یکی از بزرگترین اعیاد ماست. روزیه که پیامبر در آخرین حجش مردم رو جمع کرد و وصیت کرد. اشاره هم کردم به اینکه اعلام عمومی کرد که علی جانشینشه. طبیعتاً خبر نداشت.
صبح همچنان توی فکر این بودم که امروز عید غدیر ایرانه و دیروز مال ما بوده و من اصلاً هیچی نفهمیدم. صبح دیدم برام سوغات مکه آب زمزم آورده! خیلی شوکه شدم. برای من آب زمزم خیلی معانی داره، خیلی خاطرات داره، خیلی احساس داره. نوشیدنش و رفتنش پایین از گلوم هم برا معنی داره. یادآوره ابراهیمه... خداوند تبارک و تعالی، واسطه های جالبی در رسوندن روزی به بندگانش قرار می ده. اون واسطه و اون اتفاق شاید برای خودت فقط معنی داشته باشه، اما خودت می فهمی که یه چیز ساده هر روزی نبوده... و لذت می بری، عمیق!
عید غدیر بر همگی مبارک!
***
توی آرشیوم به این برخوردم، مال امروز بوده.
***
می خواستم تولدش خاص باشه، می خواستم این روزها رو خاص کنم. نشد، نتونستم. ولی خوشحال شد، در همین حد هم کافیه، با یه نفر مهمون، یه کیک کوچولو، یه کارت خونگی و یه هدیه. گاهی شاید در کوچیک بودن بزرگ بودن های خاصی باشه، یه مراسم کوچیک، یه سارای کوچیک ...
موضوع اصلی جلسه تولد در مورد پیامبر بود و اینکه پیامبر یه شخصیت الهی داشته و یه شخصیت حقیقی مثل رئیس جمهور مملکتش. باید این دو رو تفکیک کرد تا بشه دین رو استخراج کرد. نتونستم قبول کنم، ولی رد هم نکردم. ولی ذهنم خیلی درگیرش شده. می خوام اینجا به بحث بذارمش.
علیرغم اینکه شب خیلی دیر خوابیدم، از بعد از نماز صبح بحث بالا به شدت ذهنم رو مشغول کرد و نخوابیدم. و یه بحث اساسی تر: وقتی توجه می کنم می بینم که توی زندگی اون مسایل دینی که من خیلی روشون توجه دارم و فکر می کنم که می تونه باعث راهگشایی و هدایتم باشه نه جزو اصول دینه نه فروع! و فکر می کنم این تربیت کلی دینی در ایرانه. و خیلی جالبه وقتی فکر می کنم می بینم مسأله ای مثل حجاب جزو فروع دین هم نیست! اشتباه نکنید، منظورم این نیست که کم اهمیته، منظورم اینه که چطور از اصول اولیه اینقدر زیاد پرت افتادیم و اون وقت مسأله ای مثل حجاب و حواشیش (آرایش و رنگ وتنگی و گشادی لباس و ...) باعث این همه قضاوت کردن ها و شکافهای اجتماعی میشه...
این بحث هم خیلی مفصله و می خوام در یک پست جدا، کامل به بحث بذارمش. فعلاً می خوام فکرهام رو جمع کنم...