اخبار
نخست خلاصه خبرها:
روزهای طولانی دوری از وبلاگ!! مشغول بوده ام یا خودم رو مشغول کرده ام. نمی دونم! جداً فرصت نوشتن و شاید حرفی برای زدن هم نبوده. راستش فکر کنم اونقدر حرف زیاد واسه زدن بوده که دیگه بی خیالش شدم!
چند روزیه که مهمون دارم و دو روز هم مرخصی گرفتیم که با مهمون هامون باشیم. خدا رو شکر خیلی خوش گذشت و خوب بود.
این روزها خیلی عصبی بوده ام و هستم! اصلاً نمی دونم چرا. دائم در حال بحث و جنگ و دعوا بوده ام. بیشتر از همه هم با مهمون هام! (آخر مهمون نوازی ام دیگه!) از هر چیز اعتقادی و فکری و هر چیزی یه موضوع بحث مشت درست می کنم و سرش دعوا راه می اندازم. اعصاب خودم و بقیه رو حسابی تیلیت کرده ام... حسابی هم در ادعاهای اپن مایندد و دموکرات بودن غرق شده ام، در حالیکه به احدالناسی اجازه اظهار نظر نمی دم. اگه کسی هم اظهار نظر بکنه، علیرغم تمامی ادعاجاتم با بلدوزر صافش می کنم! اصلاً نمی دونم چم شده؟ یه چیزی شده ام توی مایه های سارای 16-17 ساله خل دیوونه گیر! فکر کنم زیادی فقط و فقط با حاج آقای آروم و ملایم بوده ام و آداب معاشرت سالم اجتماعی رو یادم رفته.
یکی از درگیری های اصلی من این روزها شروع محرمه که هیچ وقت به عمرم این قدر افتضاح نبوده. حتی عاشورا رو هم نتونستم مرخصی بگیرم. یه ذره هم همچین رفتم توی دیوار از اینکه درخواست مرخصی دادم و پذیرفته نشد. از اول محرم "هیچ" کاری به معنای واقعی در این راستا نکرده ام. حتی خواندن زیارت عاشورا! خیلی وحشتناکه. اصلاً فکر اینکه روز عاشورا هم بیام سر کار عین هر روز خیلی برام وحشت آوره. یه بار که این طور بشه دیگه واسه آدم عادی میشه که این چیزها فقط در اثر جوّه که روی آدم تأثیر می ذاره و خودش چیزی نیست. واقعاً نمی خوام این طوری باشه! خیلی ناراحتم.
اکنون مشروح اخبار!
هفته پیش یه جلسه با مشتری داشتم که بعدش درخواست یه جلسه دیگه با مدیرعامل بهم دادند و بعد از اون جلسه هم با چک اومدم بیرون. لذت و شادی درونم قابل وصف نبود. اینقدر ملموس و نزدیک فروختن، خیلی لذت بخش بود.
دو سه هفته پیش سوار قایق مذکور کذا شدیم و در کمال پررویی رفتیم وسط آب. به عبارتی سعی کردیم بریم وسط آب، ولی بیشتر توی شن های ساحل پارو زدیم! قایقمون هم پر آب شد. بنده هم فقط روسریم خیس نشد! موبایل حاج آقا هم که توی جیبش بود افتاد رو ویبره و تمام آی سی ها و چیپ هاش اکسید شد و سوخت! در نتیجه یه موبایل دیگه خرید.
دیروز روز جهانی شکستن بود. دو تا لیوان شکست. بعد هم یه چراغ خوشگل کنار دیواری از اینهایی که نور رو رفلکت می کنه به سقف و یه هفته بود خریده بودیم رو کوبوندیم به دیوار و شکست. بعد هم کله مهمونمون خورد به سنگ آشپزخونه و تقریباً شیکست! خلاصه برای جلوگیری از آسیب های بیشتر رفتیم بیرون و تا شب برنگشتیم!!