برکه من

Friday, November 07, 2008

بی قید

بی قید بی قید، رهای رها. بدن خسته ام رو ول می کنم توی آب گرم و کف. یه دونه چراغ هم روشن نکردم. شمع روشن کردم. به جای چراغ همه شمع ها رو روشن کردم. در حموم هم باز. بذار باد کولر هم بیاد. بذار یخ بکنه اصلاً. پرده حموم رو هم نمی کشم. می خوام اصلاً همه جا خیس و کفی بشه. بذار آروم این بدن رو سم زدایی کنم. و ای کاش این روح رو ... با دست کفی ام حمله می کنم به پاکت پفک. گشنه ام خیلی. دلم می خواد بی قید پفک ها رو کفی کنم و خیس بذارم توی دهنم. موبایلم رو هم برده ام توی حموم. فوقش خیس می شه دیگه، نه؟ اس ام اس می زنم. زنگ می زنم. غمناک ترین و آرامترین آهنگ عمرم رو توی موبایلم گذاشته ام و باز و باز تکرارش می کنم. دوباره خودم رو توی آب ول می کنم. با کف ها بازی بازی می کنم. حباب از توش فوت می کنم. یه مشت دیگه چیپس می چپونم توی دهنم. پاهام داره از هم وامی ره. خسته. ای کاش می شد کندش گذاشتش کنار، بعد که خستگی اش تموم میشد دوباره وصلش کرد. ضربان قلبم میره بالا. آب سرد رو از اون بالا ول می کنم روی کله ام. یه لحظه فکر چارچوبها میاد توی ذهنم: آب حتماً با این پرده باز میپاشه بیرون. خنده ام می گیره از خودم. ول کن اینها رو! آب سرد می ریزه روی سرم، می ریزه توی پاکت پفک. لبخندم رو صورتم کش میاد. دست خیس رو زیر آب می کنم توی پاکت و یه مشت دیگه می خورم. حتی یه دونه که افتاده بود کف وان و گذاشته بودمش کنار و الان دیگه کامل خیس کشیده رو می کنم توی دهنم. چه لذتی داره! اصلاً هم بدمزه نیست تازه! آب رو وا می کنم بره و نشسته کله ام رو کفی می کنم وآب رو از بالا ول می دهم روی تنم. بهش می گن گربه شور. تنم شاید نیمه کفی باشه. مهم نیست. خیس میام بیرون و تمام کف حمام رو خیس می کنم. حوله ام رو می پیچم دورم. یه مشت دیگه پفک ...توی تاریکی، با نور شمع، با غمناک ترین آهنگ دنیا، بدون قید ... ای کاش میشد همه چارچوب ها رو اینقدر راحت شکست و اینقدر راحت ازش لذت برد...
بعدالتحریر. نه ره و نه رسم دارم، نه دل و نه دین، نه دنیا/ منم و حریف و کنجی و نوای بی‌نوایی....
همین طوری.