برکه من

Sunday, April 24, 2005

منابر من


سه منبر در یک روز:

ابتدا فرحزاد روح افزا در کنار یاران بهتر از آب روانم و لذت بی نظیر نزدیکی و دوستی و طبیعت و صد البته آبگوشت!

دیدن یک موجود بی نظیر و دوست داشتنی به نام بچه خواهر که دیگه منو دربست کشته! (به زودی عکس می ذارم که ببینین علت فوت چیه!)

رفتن به منزل یکی از نزدیکان در مفهوم چیزی شبیه عید دیدنی از 6 بعد از ظهر و مانتو پوشیدن در سه مرحله برای برگشت به خانه و آویزون شدن فرزند کوچیک صابخونه از مانتو و در آوردن اون و خلاصه ضجه که تو رو خدا نرو! خیلی بدی! و قانع شدن من و ماندن تا 12 شب!!! و لذت بی انتها بردن از نزدیکانی که ازشون دور موندم!!

بعدالتحریر. به این می گن یه جمعه مشت!! گور بابای درس که نخوندم!