برکه من

Sunday, January 28, 2007

دوست شیعه


یک نفری جدیداً به عنوان Regional Manager از انگلیس اومده که اینجا توی منطقه حضور داشته باشه و عمدتاً هم در آفیس ما خواهد بود. آدم خیلی مهربون و باحالی بود. دفعه اول که دیدمش سر دوره آموزشی ای بود که از headquarter برامون گذاشته بودند.
یه چند روزی هست که اومده که بمونه. الان یهویی اومد پیشم و آروم بهم گفت عاشورا کیه؟ فرداست یا پس فردا؟ خیلی جا خوردم. توضیح دادم که اینجا فرداست. گفت چون توی انگلیس پس فرداست. پرسیدم شیعه ای؟ گفت آره. بعد هم گفت که برادرزاده اش مجتهده و خانواده اش خیلی مذهبی اند و زنش هم خیلی مذهبیه و ... تازه سید از طرف پدر و مادر هم بود و فامیلش هم نقوی بود و به امام نقی می رسید! انگلیسی بود که اصالتاً پاکستانی و کمی هم ایرانی و عراقی بود!! گفت داره در مورد امام زمان مطالعات بیشتری می کنه و فلان جا نزدیک خونش فلان مراسم بوده و ازم خواست وقتی زنش اومد هم به من معرفیش کنه و با هم کمی رابطه غیرکاری داشته باشیم. یک ربعی آروم داشتیم در مورد اعتقادات شیعه و سنی و غیره حرف می زدیم. اون قدر ذوق کردم، اون قدر ذوق کردم که حد نداشت. اصلاً یه احساس خیلی باحالی بود. به خصوص که این بابا عملاً یه جورهایی جزو بالاترین رده های شرکت محسوب میشه و این نزدیکی خیلی قوت قلب بود برام. جالب بود که اون می گفت اولین بار که پا گذاشتم توی آفیس و تو رو دیدم کاملاً شوکه شدم و خوشحال شدم و ذوق کردم و برام قوت قلب بود! خیلی هیجان زده شدم. خیلی احساس خوبی دارم.
جالبه منی که اینقدر از تنوع در دوستان و اعتقادات و از این جور حرفها می زنم وقتی یه هم عقیده می بینم اینقدر ذوق می کنم! اون هم توی این روزی که از دلتنگی کار کردن در تاسوعا سخت دلگیرم!

یا حسین! ممنون.