یه نوع عاشورا
از بعد از اینکه نتونستم واسه عاشورا مرخصی بگیرم، از خدا می خواستم که یه سفری چیزی برام پیش بیاد که حداقل یه فاصله خلوتی با خودم داشته باشم و مثلاً بتونم روضه گوش بدم. دیشب آخر شب که داشتم از شرکت می رفتم بیرون دیگه ناامید بودم از اینکه عاشورایی داشته باشم! وسط راه خونه بودم که همکارم زنگ زد و گفت یه موردی پیش اومده که می خواست ازم من جاش برم ابوظبی. با اینکه همیشه از این جور سفرها خیلی خوشحال نمیشم، این دفعه جداً خوشحال شدم. صبح رفتم ابوظبی و توی راه روضه گوش کردم. خدا رو شکر مهمونمون برام 3 تا نوار روضه آورد که این روزها بجومش! وقتی در قحطی قرار می گیری، می بینی که می تونی توی ماشین، با نوار تکراری واسه خودش گریه کنه.
اما به نظر من بعد از کربلا جای عاشورا توی تهرانه و اون همه مراسم و حال و هوای خوبش ... نمی تونم از حسرت بی نهایتم واسه از دست دادن این ایام خودداری کنم. امروز، به شکل هرچه بادا باد سرتا پا سیاه پوشیدم. خدا رو شکر کسی چیزی نگفت. فقط همون همکار شیعه ام گفت: پس امروزه؟ گفتم آره....
دیشب از سر کار راه افتادم برم مسجد ایرانیان که مراسم هاشون بر اساس ایرانه. یک سردرد و خستگی وحشتناکی هم داشتم که نگو. 1 ساعت و 20 دقیقه توی ترافیک بودم و بالاخره آخر مراسم رو رسیدم. همون مراسم در پیت خیلی عامیانه شون واسه من بهشت بود. فهمیدم اینی که می گن روضه امام حسین بهشته، واقعاً یعنی چی. هر چی هم که باشه باید بری. با اینکه خیلی نمی تونستم حس و حال خاصی داشته باشم، اما برام مهم بود بتونم توی یه بهشت حسینی با اون همه علاقه مندان به حضرت جمع بشم و بلکه بتونم توی لیست عزادارها ثبت بشم...
دیشب از شرکت که می اومدم بیرون رئیسم صدام زد و سریع یه چک 2000 دلاری داد دستم به عنوان پاداش و گفت Keep up the good job! خیلی شوکه شدم! خیلی هم خوشحال شدم. احساس می کردم واسه پاداش زود بود. بیشتر از پولش از اینکه ازم راضی بودند خوشحال شدم. یه جورهایی احساس کردم خستگیم در رفت. مادیات مهم هست. ولی اون چیزی که فراترش برای من مهمه اینه که بدونم مفید بوده ام و الکی از نظر شرکتم حیف نون نبوده ام! ( اگه برگردم آرشیو رو مطالعه کنم می بینم که سال پیش همین موقع از این حرفها داشتم زیاد می زدم!)
یه کار خوب دیگه هم کردم که واسه اون هم خوشحالم. یه کار به تأخیر افتاده خیلی مهم یه بنده خدایی رو کمکش کردم که انجام بشه و امروز تموم شد. من جای اون بیشتر احساس آرامش می کنم که یه کار به این مهمی بعد از یک سال انجام شد. و خوشحالیش هم برای من خیلی ارزشمند بود.
امروز همکار سنی ام پرسید امروز که عاشوراست روزه ای؟ گفتم: نه، خوب نیست روزه گرفت. گفت اما تاسوعا و عاشورا یا عاشورا و فرداش رو روزه می گیرند. محمد (ص) گفته. من یه ذره قاطی کردم و فهمیدم که عاشورا روزی بوده که حضرت موسی بنی اسرائیل رو از فرعون گرفت و روزی بود که آب دریا رو برشون باز کرد و فرعون غرق شد وظاهراً یهودی ها روزه می گرفته اند. بعداً پیامبر گفته اند که برای تفاوت با یهودی ها یا تاسوعا و عاشورا یا عاشورا و فرداش رو روزه بگیرین! احتمالاً اگر چنین چیزی بوده در بین وقایع تاریخی عاشورای شیعه ها واسه ما گم شده. ولی بقیه هم به نام عاشورا می شناسندش و اصلاً خبر ندارند که در این عاشورا چه واقعه ای رخ داده!
و باز هم به یاد تاسوعا:
در حسرت آن کفی که از آب/ برداشت، فرو فکند و بگذاشت
هر موج به یاد آن کف و چنگ/ کوبد سر خویش را به هر سنگ
چون ماه به چارده برآید/ دریا به گمان فراتر آید
ای بحر بهل خیال باطل/ این ماه کجا و بوفضائل
بعدالتحریر. اولین پست اولین وبلاگم رو چند سال پیش (بین 3 و 4 شک دارم) روز تاسوعا نوشتم! همیشه دوست دارم سالگرد وبلاگم رو تاسوعا بدونم.